سبد خریدتان در حال حاضر خالی است!
دسته: مقاله
چند کار مهم که قبل از شروع کسب و کار شخصی باید انجام بدهید
فهرست مطالب
مقدمه
تا حالا شده وقتی کنار دوستتون نشستید، یکدفعه سیلی از ایدهها به سمتتون هجوم بیاره و انقدر رویاپردازی کنید که طبق محاسباتتون در طی یک هفته آینده ثروت خودتون و دوستتون با بیل گیتس و ایلان ماسک برابری کنه؟
اما فردای اون روز ساعت 12:20 ظهر، وقتی برای صدمین بار صدای آلارم گوشیتون رو میشنوید و بلاخره وقتشه که واقعا بیدار بشید، چشمانتون رو باز میکنید و تمام برنامهریزی های روز قبل یک خاطرهی محو و دووور به نظر میرسه.
این سناریو برای خیلی از ما آشناست. اما اگر این دفعه فرق داشته باشه چطور؟ اگر این شنبه، واقعاً همون شنبهای باشه که شروع متفاوتی رقم میزنه چی؟
پروداکت پلن اینجاست تا این شنبه رو براتون همون شنبه رویایی کنه، یا حداقل اگر نخواییم پیازداغشو زیاد کنیم این شنبه رو همون شنبه ای کنه که جدی تر به فکر برنامه ریزی برای کسب و کار جدیدتون بیفتید.
در این مقاله قراره بود 10 کار ضروری قبل از شروع کسب و کار رو براتون بگیم و از اونجایی که دیدیم 10 تا کار برای قدم اول سخته و از قدیم شنیدیم که میگن “سنگ بزرگ نشان از نزدن هست” تصمیم گرفتیم درباره 3 کار مهمی که حتما حتما باید قبل از شروع کسب و کار شخصی خودتون انجامش بدید توضیح بدیم و برای راحتتر شدن کار ها تمپلیت رایگانی که بچه های پروداکت پلن براتون آماده کردن رو قرار خواهیم داد.
پس بیاید اول رویاپردازی کنیم، بعد برنامهریزی کنیم و بعدش… واقعاً دستبهکار بشیم! 🚀
خب، حالا که تصمیم گرفتید این شنبه رو با شنبههای قبلی متمایز کنید، بیایید به جای غرق شدن در سیل ایدهها، چند قدم عملی برداریم. ما نمیخوایم لیست بلندبالایی از کارهای پیچیده بهتون بدیم که آخرش فقط باعث بشه بیشتر گیج بشید. به جاش، روی ۳ تا از مهمترین کارها تمرکز میکنیم.
کار مهم اول: مسئلهای که میخواید حل کنید، دقیق بشناسید
🚨 مشکل چیه؟
یکی از بزرگترین اشتباهات کارآفرینها اینه که با یک ایده هیجانانگیز شروع میکنن، بدون اینکه مطمئن بشن واقعاً کسی به اون ایده نیاز داره یا نه.نتیجه چی میشه؟
کلی زمان و انرژی هدر میره، بدون اینکه مشتری واقعی داشته باشید!
✅ راهحل:
قبل از اینکه وارد فاز اجرا بشید، از خودتون بپرسید:- این محصول یا خدمت، چه مشکلی رو حل میکنه؟
- چه کسانی این مشکل رو دارن؟
- چقدر براشون مهمه که این مشکل حل بشه؟
🎯 تمرین اول:
توی یک برگه یا توی تمپلیت رایگانی که براتون گذاشتیم، بنویسید که مشکل واقعی مشتریهاتون چیه و چرا محصول شما راهحل خوبی براشونه. اگر نتونید اینو به سادگی توضیح بدید، شاید نیاز باشه بیشتر روی ایدهتون فکر کنید.
بیایید با یه مثال فرضی بریم جلو تا بتونید راحتتر تمرین رو برای ایده خودتون انجام بدید.
ایده فرضی: فرض کنید من ایده دارم تا یک کسب و کاری راه بیاندازم تا تا محصولات مورد نیاز آنلاین شاپ ها رو براشون تهیه کنم و بفروشم. محصولاتی از قبیل بسته بندی، استیکر یا استند عکاسی و …
با توجه به این ایده و استفاده از تمپلیت Problem-Solution Fit مطمئن میشم که ایدهی من واقعاً یک مشکل واقعی رو حل میکنه و برای مشتریها ارزشمنده.
مشکل (Problem)
📍 این محصول یا خدمت، چه مشکلی رو حل میکنه؟
- بسیاری از صاحبان آنلاینشاپها برای پیدا کردن لوازم بستهبندی شیک، باکیفیت و مقرونبهصرفه مشکل دارن.
- باید از چندین تأمینکننده خرید کنن، که باعث افزایش هزینهی ارسال و زمان تحویل میشه.
- نبود بستهبندی حرفهای، روی تجربهی مشتری و برندینگ تأثیر منفی داره.
مشتریان هدف (Target Audience)
📍 چه کسانی این مشکل رو دارن؟
🎯 گروههای اصلی مشتریان:- صاحبان آنلاینشاپهای کوچک و متوسط که محصولاتشون رو از طریق اینستاگرام، دیجیکالا، ترب یا سایتهای شخصی میفروشن.
- کسبوکارهای تازهکار که دنبال بستهبندیهای حرفهای هستن ولی تأمینکنندههای مطمئن ندارن.
- فروشندگان محصولات دستساز (مثل جواهرات، صنایع دستی، شمع و غیره) که نیاز دارن بستهبندی و ملزومات عکاسی حرفهای داشته باشن تا برندشون جذابتر به نظر بیاد.
اهمیت مشکل (Pain Severity & Urgency)
📍 چقدر براشون مهمه که این مشکل حل بشه؟
✅ مهمه، چون:- بستهبندی زیبا باعث افزایش اعتماد مشتری، افزایش فروش و تبلیغات دهانبهدهان میشه.
- کسبوکارها دنبال راهی برای سادهتر کردن تأمین بستهبندی و کاهش هزینهها هستن.
- یک منبع واحد و قابلاعتماد برای همهی این محصولات میتونه در زمان و هزینهی اونها صرفهجویی کنه.
- رقبای موجود خدمات یکپارچه ارائه نمیدن (مثلاً یکی فقط جعبه میفروشه، یکی استند عکاسی، یکی استیکر) و این پراکندگی خرید، یک دردسر واقعیه.
کار مهم دوم: مطمئن بشید که برای این مشکل، مشتری هست
🚨 مشکل چیه؟
خیلی از کسبوکارها شکست میخورن چون محصولی رو میسازن که کسی حاضر نیست براش پول بده. ایدهی شما ممکنه فوقالعاده باشه، اما اگر کسی براش هزینه نکنه، عملاً کار نمیکنه.✅ راهحل:
- یه تحقیق سریع انجام بدید: آیا افراد دیگهای دارن محصول مشابهی میفروشن؟ (اگر بله، یعنی بازار هست!)
- با چند نفر از مشتریهای احتمالی صحبت کنید و ببینید حاضرن برای راهحل شما هزینه کنن یا نه. حواستون باشه آدم ها حرفهایی که میزنند با کار هایی که انجام میدن متفاوته. پس حواستون باشه چجوری دارید ازشون سوال میپرسید. سوال هایی که ازشون میپرسید باید اونها رو در موقعیت قرار بده نه اینکه نظرشون رو ازشون بپرسید.
🎯 تمرین دوم:
یه لیست از ۱۰ نفر که ممکنه مشتری شما باشن بنویسید و باهاشون صحبت کنید. ببینید که آیا واقعاً این مشکل رو دارن و حاضرن براش هزینه کنن یا نه. این کار رو همین امروز انجام بدید!
برای حل این تمرین با ادامه مثال فرضی میریم جلو تا بتونید برای ایده خودتون راحتتر تمرین رو انجام بدید.
اول از همه چند آنلاین شاپ را پیدا میکنم و بهشون پیام میدم. اگر بخوام ده تا پاسخ داشته باشم باید به تعداد بالاتری پیام بدم. چون همه آدم ها این وقت رو نمیذارند تا سوالات من رو جواب بدند. بعد از اینکه لیست مشتریان بالقوه خودم رو پیدا کردم. یک پرسشنامه تعریف میکنم. این پرسشنامه میتونه در حد یک پیام یا شاید یک لینک از پرسلاین یا گوگل فرم باشه تا آدم ها بتونند راحتتر جواب بدند.
پرسشنامه فرضی:
📝 سوالات تحقیق بازار
- در حال حاضر از چه نوع بستهبندی برای ارسال محصولات خود استفاده میکنید؟
☐ جعبههای آماده از بازار
☐ پاکتهای پستی ساده
☐ بستهبندی اختصاصی با لوگوی خودم
☐ ترکیبی از چند مدل مختلف
☐ سایر: ___________ - مهمترین چالشی که در تهیه بستهبندی دارید چیست؟
☐ قیمت بالا
☐ تنوع کم و سخت پیدا شدن گزینههای مناسب
☐ کیفیت پایین و آسیبپذیری بستهبندی
☐ زمانبر بودن خرید و تأمین بستهبندی
☐ سایر: ___________ - اگر یک تأمینکننده همه ملزومات بستهبندی مورد نیازتان را یکجا فراهم کند، چقدر احتمال دارد که از او خرید کنید؟
☐ حتماً خرید میکنم
☐ اگر قیمتها مناسب باشد، خرید میکنم
☐ شاید، بستگی به کیفیت محصولات دارد
☐ نیازی به این خدمات ندارم - برای هر سفارش چقدر حاضرید بابت بستهبندی هزینه کنید؟
☐ کمتر از ۵۰۰۰ تومان
☐ بین ۵۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰ تومان
☐ بین ۱۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ تومان
☐ بیشتر از ۳۰۰۰۰ تومان - چه عواملی در انتخاب تأمینکننده بستهبندی برای شما مهمتر است؟ (حداکثر ۲ گزینه را انتخاب کنید)
☐ قیمت مناسب
☐ کیفیت بالای محصولات
☐ ارسال سریع
☐ امکان شخصیسازی و چاپ لوگو
☐ تنوع محصولات - چه محصولاتی برای بستهبندی و برندینگ کسبوکار شما جذابتر هستند؟
☐ جعبههای آماده با طرحهای خاص
☐ پاکتهای بستهبندی با لوگوی اختصاصی
☐ استندهای عکاسی برای بهبود تصاویر محصول
☐ استیکر، کارت تشکر و تگهای برندینگ
☐ سایر: ___________ - از چه کانالهایی معمولاً تأمینکنندگان بستهبندی را پیدا میکنید؟
☐ اینستاگرام
☐ تلگرام و واتساپ
☐ فروشگاههای عمدهفروشی آنلاین (مثل دیجیکالا، ترب و …)
☐ بازارهای فیزیکی (مانند بازار بزرگ تهران)
☐ سایر: ___________ - (سؤال باز) آیا پیشنهادی یا نکتهای درباره بهبود خدمات تأمینکنندههای بستهبندی دارید؟
✍ ________________________________________________________
📢 ممنون از زمانی که برای این پرسشنامه گذاشتید! 🙌
بعد از انجام شدن پرسشنامه ها باید یک نتیجهگیری اولیه از پرسشنامه ها داشته باشیم و مشکلات رایج مشتریان را پیدا کنیم و با صحت سنجی حدسیات خودمون با دلی مطمئن شروع به ساخت محصول کنیم.
🔥 اگر حداقل ۳۰٪ از پاسخدهندهها بگن که حاضرن از این سرویس استفاده کنن، ایدهی شما پتانسیل اجرا داره!
کار مهم سوم:تخمین بازار مصرف
🚨 مشکل چیه؟
یکی از رایجترین اشتباهات کارآفرینان اینه که بدون برآورد اندازه بازار، کسبوکارشون رو شروع میکنن. اگر ندانید چند نفر واقعاً به محصول شما نیاز دارند و حاضرند بابتش پول بدهند، ممکنه در آینده با کمبود مشتری یا عدم سوددهی مواجه بشید.✅ راهحل:
۱. تعداد مشتریان بالقوه رو تخمین بزنید:- چه تعداد کسبوکار یا افراد به محصول یا خدمت شما نیاز دارند؟
- آیا این بازار در حال رشد هست یا رو به کاهش؟
۲. ارزش بازار رو برآورد کنید:
- هر مشتری بهطور میانگین چقدر هزینه میکنه؟
- اگر ۱٪ از این بازار رو بهدست بیارید، چقدر درآمد خواهید داشت؟
۳. سهم خودتون رو از بازار مشخص کنید:
- آیا رقبا در این بازار فعالاند؟
- شما چطور میتونید سهم خودتون رو بگیرید؟
🎯 تمرین سوم:
بازار خودتون رو تخمین بزنید!
برای حل این تمرین با ادامه مثال فرضی میریم جلو تا بتونید برای ایده خودتون راحتتر تمرین رو انجام بدید.
چطور بازار را تخمین بزنیم؟
برای برآورد اندازه بازار، میتوان از روش TAM, SAM, SOM استفاده کرد:
- TAM (Total Addressable Market): کل بازار هدف (همه فروشگاههای آنلاین که به بستهبندی نیاز دارند)
- SAM (Serviceable Available Market): بخشی از TAM که واقعاً در دسترس و هدفگذاریشده است
- SOM (Serviceable Obtainable Market): بخشی از SAM که در بازه زمانی مشخص میتوان تصاحب کرد
حل تمرین سوم – تخمین بازار برای مثال فرضی
✅ تخمین تعداد مشتریان بالقوه:
- بر اساس دادههای رسمی، حدود 1 میلیون فروشگاه اینترنتی در ایران فعالیت میکنند.
- فرض کنیم 30٪ این فروشگاهها محصولات فیزیکی ارسال میکنند → 300 هزار فروشگاه بالقوه.
✅ تخمین ارزش بازار:
- اگر هر فروشگاه بهطور میانگین ماهانه 1 میلیون تومان برای بستهبندی هزینه کند:
- TAM = 300,000 × 1,000,000 = 300 میلیارد تومان در ماه
✅ تخمین سهم بازار (SOM)
- اگر بتوانیم در 6 ماه اول 0.5٪ این بازار را جذب کنیم:
- SOM = 1,500 فروشگاه × 1,000,000 = 1.5 میلیارد تومان در ماه
این شنبه فرصت بی نظیری هست که بلاخره استارت بزنید و از این شنبه کسب و کارتون رو شروع کنید به همین خاطر میتونید تمپلیت رایگان Problem-Solution Fit، نحوه کار با پرسلاین و توضیح روش های TAM, SAM, SOM برای تخمین بازار را از طریق فرم زیر دانلود کنید. 👇
دانلود تمپلیت رایگان از این شنبه کسب و کارم رو شروع میکنم! 👇
ProductDesign and Organizational Culture
فهرست مطالب
طراحی محصول و فرهنگ سازمانی چطور بر هم تأثیر میگذارند؟
مقدمه
چرا فرهنگ سازمانی مهمه؟
شاید شما هم تجربه کرده باشید، وارد یه شرکت میشید و از همون بدو ورود میتونید حس کنید که حال و هوای اونجا چطوریه. تیمها چطور با هم تعامل میکنن، چقدر فضا دوستانه یا خشک و رسمی به نظر میرسه، و حتی اینکه ارزشها و اولویتهای شرکت چیا هستن. این همون چیزیه که بهش میگن فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی مجموعهای از باورها، ارزشها، و رفتارهایی هست که افراد توی یه شرکت دنبال میکنن. این فرهنگ توی همه چیز دیده میشه، از نحوه برخورد مدیران با تیمها گرفته تا اینکه طراحی محصول به چه شکلی انجام میشه. پس تعجبی نداره که طراحی محصول به شدت تحت تأثیر این فرهنگ قرار بگیره.
برای مثال : فرض کنید وارد دو شرکت متفاوت میشید؛ که یکی فضا خیلی دوستانه است و همه با هم آزادانه تعامل میکنن، اما توی یه شرکت دیگه همه چیز رسمی و خشک به نظر میرسه. این تفاوت در نحوه تعامل افراد، نمایانگر فرهنگ سازمانی این شرکتهاست.
توی این مقاله، میخوایم به این موضوع بپردازیم که چطور طراحی محصول و فرهنگ سازمانی میتونن همدیگه رو تحت تأثیر قرار بدن و به هم کمک کنن تا بهتر بشن.
تأثیر فرهنگ سازمانی روی طراحی محصول
اولین و شاید مهمترین تأثیر فرهنگ سازمانی روی روند طراحی محصول، طرز فکر و رویکرد تیم طراحیست. شرکتهایی که در فرهنگشون بر نوآوری، انعطافپذیری و خلاقیت تأکید دارن، طبیعتاً تیم طراحی رو به تجربه و جسارت در ارائه ایدههای جدید تشویق میکنن.
برای مثال، اگه توی یه شرکت مدیران دائماً به دنبال بهینهسازی محصولات موجود باشن و از ریسکپذیری جلوگیری کنن، طراحها هم بهناچار به سمت طراحیهای امن و غیرخلاقانه حرکت میکنن. برعکس، شرکتهایی که روی تحقیق و توسعه سرمایهگذاری میکنن و به کارمندانشون آزادی عمل میدن، معمولاً شاهد طراحیهای نوآورانهتری هستن.
فرهنگ سازمانی باز و منعطف میتونه به تیم طراحی این امکان رو بده که دیدگاههای متنوعی رو در نظر بگیرن و با آزمایش ایدههای جدید، محصولاتی طراحی کنن که واقعاً با نیازهای کاربر همخوانی داشته باشه. بهعلاوه، چنین فرهنگی باعث میشه بازخوردهای کاربرها توی مراحل مختلف طراحی بیشتر مورد توجه قرار بگیره، که در نهایت به ایجاد محصولی با کاربرپسندی بالاتر کمک میکنه.
نقش مدیران در تعامل بین فرهنگ سازمانی و طراحی محصول
یکی از نکات کلیدی توی این بحث، نقش مدیرانه. مدیران نه تنها باید فرهنگ مناسبی رو توی سازمان ایجاد کنن، بلکه باید خودشون هم به عنوان مدلهای قابل اعتماد برای تیمها عمل کنن. اونها باید جوری عمل کنن که ارزشهای اصلی سازمان بهوضوح توی رفتار و تصمیماتشون دیده بشه.
یه مدیر خوب باید طراحان رو به خلاقیت و ایدهپردازی تشویق کنه. اگه مدیران دائماً از تیمها حمایت کنن، طراحها با انگیزه بیشتری کار میکنن و حس امنیت بیشتری برای آزمایش ایدههای جدید دارن. در نتیجه، طراحی محصول هم به سمت کیفیت بالاتر و نوآورانهتر حرکت میکنه.
در گوگل، مدیران همیشه تلاش میکنن تا تیمهای طراحی رو به ارائه ایدههای خلاقانه و نوآورانه تشویق کنن. این رویکرد باعث میشه محصولات مبتکرانهای مثل Google Maps تولید بشه و بتوان با روش های سنجش موفقیت محصول آن را اندازه گیری کرد.
چطور طراحی محصول میتونه فرهنگ سازمانی رو تغییر بده؟
طراحی محصول نه تنها از فرهنگ سازمانی تأثیر میگیره، بلکه میتونه روی اون هم تأثیر بذاره. فرض کنید تیم طراحی یه محصولی رو ارائه میده که خیلی موفقیتآمیزه و باعث میشه کاربران از اون به شدت راضی باشن. این موفقیت میتونه توی کل سازمان یه روحیه مثبت و انگیزه برای تلاش بیشتر ایجاد کنه.
محصولات موفق میتونن به نمادهای فرهنگی سازمان تبدیل بشن و ارزشهای سازمان رو به کارمندان و مشتریان نشون بدن. برای مثال، وقتی یه شرکت محصولی رو طراحی میکنه که بر پایه نیازهای واقعی کاربران ساخته شده، این نشوندهنده تعهد سازمان به کاربرمحوری و نوآوریه. با این روش، طراحی محصول تبدیل به ابزاری برای تغییر فرهنگ سازمانی میشه.
اپل با عرضه آیفون، نه تنها محصولی نوآورانه خلق کرد، بلکه فرهنگ نوآوری و خلاقیت رو در کل سازمان تقویت کرد و به تیمها انگیزه مضاعفی برای ارائه محصولات بهتر داد.
چالشهای طراحی در فرهنگهای مختلف سازمانی
یکی از نکات مهمی که باید بهش توجه کنیم، اینه که همه فرهنگهای سازمانی یه جور نیستن. بعضی از شرکتها به شدت رسمی هستن، در حالی که بعضی دیگه بسیار منعطف و آزاد. این تفاوتها میتونه چالشهایی رو برای تیم طراحی ایجاد کنه.
برای مثال، توی یه شرکت با فرهنگ خیلی رسمی، ممکنه فرآیند تصمیمگیری خیلی طول بکشه و طراحها نتونن به سرعت ایدههای جدید رو پیاده کنن. از طرف دیگه، شرکتهایی که بیش از حد آزاد هستن ممکنه بدون داشتن یک چارچوب مشخص، ایدههای مختلف رو امتحان کنن و نتیجه نهایی گم بشه.
چالش دیگه اینه که بعضی از شرکتها به اندازه کافی به بازخورد کاربرها توجه نمیکنن. این باعث میشه که طراحیها بیشتر بر اساس فرضیات داخلی باشه تا نیازهای واقعی کاربران. در این حالت، فرهنگ سازمانی میتونه به یه مانع بزرگ برای طراحی محصول کاربرمحور تبدیل بشه.
در یک شرکت بوروکراتیک، فرآیندهای تصمیمگیری طولانی و پیچیده میتونه جلوی نوآوری تیم طراحی رو بگیره و سرعت ایدهپردازی رو کاهش بده. اما در یک شرکت با فرهنگ بازتر، تیمها آزادانهتر و سریعتر ایدههای جدید رو امتحان میکنن.
اهمیت همراستایی بین تیمها
برای اینکه یه محصول موفق طراحی بشه، ارتباط مؤثر بین تیمهای مختلف خیلی مهمه. فرهنگ سازمانی باید یه محیطی ایجاد کنه که تیمها بتونن به راحتی با هم ارتباط بگیرن و همکاری کنن. به عنوان مثال، تیمهای طراحی و توسعه باید به شکلی همراستا کار کنن تا محصول نهایی بدون مشکل به بازار عرضه بشه.
یکی از راههای تقویت این همراستایی، ایجاد جلسات منظم بین تیمها و اشتراکگذاری بازخوردهاست. وقتی همه افراد سازمان توی فرآیند طراحی محصول مشارکت کنن، محصول نهایی بهتر به نیازهای کاربران پاسخ میده و همه از نتیجه راضیتر هستن.
مثالهایی از شرکتهای موفق
شرکتهایی مثل اپل و گوگل همیشه به عنوان مثالهای عالی از تعامل مؤثر بین طراحی محصول و فرهنگ سازمانی شناخته میشن. اپل با تمرکز بینظیر روی جزئیات و تجربه کاربری، موفق شده یه فرهنگ سازمانی خلق کنه که همه افراد شرکت در راستای ارائه بهترین محصول ممکن تلاش میکنن.
گوگل هم با تشویق کارمندان به خلاقیت و نوآوری، فضایی رو ایجاد کرده که تیمهای مختلف میتونن بدون ترس از شکست ایدههای جدید رو امتحان کنن. این فرهنگ منجر به طراحی محصولاتی شده که همیشه نیازهای کاربران رو به بهترین شکل ممکن پوشش میده.
نتیجهگیری
تعادل بین فرهنگ و طراحی
در نهایت، طراحی محصول و فرهنگ سازمانی دو عنصر جدا نشدنی هستن که هر کدوم میتونن روی دیگری تأثیر زیادی بذارن. یه فرهنگ سازمانی باز و نوآورانه میتونه محیطی ایجاد کنه که در اون تیمها بدون ترس از شکست، به دنبال ارائه بهترین محصولات ممکن باشن. از طرف دیگه، طراحیهای موفق میتونن به نمادهای فرهنگی تبدیل بشن و روحیه سازمان رو تقویت کنن.
کلید موفقیت اینه که بین این دو عامل تعادل برقرار بشه. با ایجاد یه فرهنگ سازمانی که به خلاقیت، نوآوری و همکاری توجه داره، میتونیم محصولاتی رو طراحی کنیم که نه تنها نیازهای کاربران رو به بهترین شکل برآورده میکنن، بلکه فرهنگ سازمانی رو هم به سمت رشد و بهبود هدایت میکنن.
شما چی فکر میکنید؟
آیا توی سازمانی کار کردید که فرهنگش روی طراحی محصول تأثیر گذاشته باشه؟ یا شاید خودتون تجربهای از تأثیرگذاری طراحی محصول روی فرهنگ سازمانی داشتید؟ تجربیاتتون رو برامون بنویسید!
رابطه طراحی محصول و برندینگ
فهرست مطالب
رابطه طراحی محصول و برندینگ
مقدمه
برندسازی و طراحی محصول دو بخش مهم و تکمیلکننده در بازاریابی و موفقیت محصولات تو بازار رقابتی امروز هستن. این دو مفهوم بهم متصل هستن و هر کدوم روی اون یکی تأثیر میذاره. برندینگ فرآیندی هست که در اون نام، نماد، یا هویتی برای یه محصول ایجاد میشه تا تو ذهن مشتریها بمونه و خاص باشه، در حالی که طراحی محصول به معنای توسعه و ایجاد محصولاتیه که نهتنها نیازهای کاربران و کسبوکار رو برآورده میکنه، بلکه به طور مستقیم روی تجربه کاربری و رضایتشون هم اثر میذاره. این ارتباط بین برندینگ و طراحی محصول میتونه عامل مهمی تو موفقیت یا شکست محصول باشه.
در دنیای دیجیتال امروز، اپلیکیشنها از مهمترین محصولات هستن که با طراحی دقیق و استراتژیهای برندینگ مؤثر، تونستن جایگاه ویژهای تو بازار رقابتی به دست بیارن. برندینگ و طراحی محصول تو اپلیکیشنها خیلی حیاتی هستن، چون تجربه کاربری (UX) و رابط کاربری (UI) حسابی روی درک مشتری از برند و تصمیمات خریدشون تأثیر میذاره. اپلیکیشنهایی مثل اوبر (Uber)، اسپاتیفای (Spotify)، و اسنپچت (Snapchat) نمونههای موفقی از این هماهنگی هستن که برندینگ و طراحی محصول رو به بهترین شکل ترکیب کردند.
در ادامه به تعریف هر یک خواهیم پرداخت و در نهایت رابطه برندینگ و طراحی محصول رو بررسی میکنیم.
برندینگ چیست؟
برندسازی یکی از اون مفاهیم بازاریابیه که یه کم مبهم به نظر میرسه و حتی برای کسایی که تو حوزه بازاریابی تحصیل کردن، توضیحش میتونه گیجکننده باشه. برای اینکه مفهوم برندسازی رو بهتر بفهمیم، اول باید بدونیم محصول و برند چی هستن؟
به طور کلی، محصول هر چیزی هست که میشه به بازار ارائه بشه تا یه نیاز یا خواسته رو برآورده کنه، مثل کالاهای فیزیکی، خدمات، تجربیات، رویدادها، افراد، مکانها، اموال، سازمانها، اطلاعات و ایدهها . برای اینکه تعریف محصول و نقشی که تو برندسازی داره رو بهتر بفهمیم، از مثال آب استفاده میکنیم: آب یه منبع طبیعی و رایگانه که برای زندگی و بقای هر انسان ضروریه. اما آب روزی به محصول تبدیل شد که انسانها و شرکتها شروع کردن به تجاریسازیش، مثلاً با فروش آب معدنی تو بطریهای شیشهای و پلاستیکی.
بله، آب همیشه به یک شکل دیده میشه؛ مایع و شفاف. اما سوال اینه که چطور شرکتهای مختلف میتونن محصول یکسانی مثل آب رو بفروشن و همچنان مشتریها رو قانع کنن که آب بطری اونها رو بهجای محصولات رقیب بخرن؟
پاسخ اینه: با ایجاد یک برند
برند، نام، اصطلاح، طراحی، نماد یا هر ویژگی دیگهایه که کالا یا خدمات یه فروشنده رو از بقیه فروشندهها متمایز میکنه. میتونید برند رو بهعنوان یه ایده یا تصویری در ذهن افراد در نظر بگیرید که وقتی به محصولات، خدمات، و فعالیتهای یه شرکت فکر میکنن، هم از لحاظ عملی (مثل : این کفش سبکه) و هم از لحاظ احساسی (مثل : این کفش به من حس قدرت میده) به ذهنشون میاد. پس برند فقط محدود به ویژگیهای فیزیکی نیست؛ احساساتی که مصرفکنندهها نسبت به شرکت یا محصولش دارن هم بخش مهمی از برند رو تشکیل میده.
این ترکیب از نشانههای فیزیکی و احساسی زمانی ایجاد میشه که فرد با نام، لوگو، هویت بصری، یا حتی پیامهای ارتباطی برند روبهرو میشه. یه محصول ممکنه بهراحتی توسط سایر شرکتها کپی بشه، اما یه برند همیشه منحصربهفرد باقی میمونه. برای مثال، طعم پپسی و کوکاکولا خیلی شبیه به همه، ولی به دلایلی بعضی افراد با کوکاکولا ارتباط بیشتری برقرار میکنن و بعضی دیگه با پپسی.
این نشون میده که برندسازی به هر محصول یه هویت و معنای خاص میده که فراتر از ویژگیهای فیزیکی اون محصوله. برندها با ایجاد ارتباطات احساسی، مصرفکنندهها رو ترغیب میکنن که محصولی رو انتخاب کنن که با احساسات و ارزشهاشون هماهنگ باشه.
در نهایت، برند یه “احساس غریزی” هست که یه فرد نسبت به یه محصول یا شرکت خاص داره. هر شخص نسخهای از اون برند رو برای خودش میسازه و بعضی از برندها بهخاطر احساساتی که مصرفکنندهها نسبت بهشون دارن، محبوبیتشون رو بالا یا پایین میبرن. این احساسات و برداشتهای شخصی مصرفکنندهها، هویت واقعی یه برند رو شکل میده. برندی که بتونه ارتباطات احساسی قوی و مثبت با مشتریهاش ایجاد کنه، احتمالاً محبوبیت و وفاداری بیشتری به دست میاره.
هدف برندسازی جذب و حفظ مشتریان وفادار و سایر ذینفعانه، از طریق ارائه محصولی که همیشه با وعدههای برند همخوانی داشته باشه.
موفقترین برندهای جهان به گونهای با مشتریانشون ارتباط احساسی برقرار میکنن که هیچ برند دیگهای نمیتونه. این برندها از عناصر متنوعی مثل لحن صدا، ظاهر و حس، پیامرسانی، کمپینها، موقعیت برند و موارد دیگه استفاده میکنن تا شخصیتی منحصربهفرد برای خودشون بسازن. به این ترتیب، جایگاهی خاص تو ذهن مشتریان پیدا میکنن و موقعیتی کاملاً متمایز از رقبا در بازار ایجاد میکنن. این فرایند به شرکت کمک میکنه تا هویتی خاص و متمایز برای خودش ایجاد کنه که توجه مصرفکنندهها رو جلب کنه و شرکت رو بهعنوان یه نهاد منحصربهفرد معرفی کنه.
چگونه میتوان برندسازی را انجام داد؟
شرکتها معمولاً از ابزارهای مختلفی برای ایجاد و شکل دادن به یه برند استفاده میکنن. برندسازی از طریق تعریف عناصر زیر بهدست میاد:
- جوهره و هویت اصلی برند: این بخش شامل اهداف، چشمانداز، مأموریت، ارزشها و اصول راهنمای برند میشه که تعیین میکنن برند چی میخواد باشه و برای چی وجود داره.
- موقعیتیابی برند: مشخص کردن جایگاه برند تو بازار و نسبت به رقبا، یعنی جایی که برند میخواد خودش رو از بقیه جدا کنه و برتریاش رو نشون بده.
- وعده برند: وعدههایی که برند به مشتریان خودش میده و انتظاراتی که ایجاد میکنه. این وعدهها نشون میده مشتریها از برند چه چیزی رو باید انتظار داشته باشن.
- هویت برند: شامل نام برند، شخصیت برند، سبک ارتباطی و لحن صدا، طراحی هویت بصری (مثل طراحی لوگو، پالت رنگ، تایپوگرافی و غیره). این عناصر باعث میشن که برند یه هویت منحصر به فرد و قابل شناسایی پیدا کنه.
اقداماتی که برای برندسازی میتواند انجام شود
- طراحی وبسایت و حضور آنلاین: طراحی سایت و حضور برند تو فضای آنلاین از مهمترین ابزارهاست تا با مشتریها راحتتر ارتباط بگیرن. وبسایت همون جاییه که مشتریها اولین بار برند رو میبینن
- کمپینهای تبلیغاتی و ارتباطی: مثل خبرنامهها، تبلیغات تو شبکههای اجتماعی، تبلیغات تلویزیونی، رادیویی، مجلات و تبلیغات محیطی که به شناخته شدن برند کمک میکنن
- طراحی محصول و بستهبندی: ظاهر و طراحی محصول و بستهبندی خیلی روی اولین برداشت مشتری اثر داره و هویت بصری برند رو تقویت میکنه
- تجربه در فروشگاه: تجربهای که مشتریها تو فروشگاه دارن خیلی مهمه و میتونه ارتباط مثبت با برند رو محکمتر کنه
- اسپانسرینگ و همکاریها: اسپانسر شدن تو رویدادها یا همکاری با اینفلوئنسرها باعث میشه برند تو ذهن مخاطبان جدید جا بیفته
- خدمات مشتریان: خدماتی که به مشتریها ارائه میشه، نقش بزرگی تو شکلگیری اعتماد و وفاداری به برند داره
- تجربه کاری و سبک مدیریت در محل کار: تجربه کاری و نحوه مدیریت تو محل کار هم خیلی تو برند تاثیر داره و میتونه کارکنان رو به برند بیشتر وابسته کنه.
اما نقش طراحی محصول به طور اختصاصی در برندسازی چیست؟
برای اینکه بتونیم نقش طراحی محصول در برندسازی رو توضیح بدیم، اول باید یه تعریف درست از طراحی محصول داشته باشیم.
طراحی محصول چیست؟
طراحی محصول یک رشته چندتخصصیه که به مفهومسازی، ایجاد، و بهبود مستمر محصولات میپردازه، با این هدف که نیازهای کاربران رو برآورده کنه، تو بازار عملکرد خوبی داشته باشه و اهداف تجاری رو محقق کنه. این رشته نیاز به همکاری نزدیک بین تیمهای مختلف داره، مثل طراحی UX و UI، مهندسی، مدیریت محصول و تجربه مشتری. هدف اصلی طراحی محصول اینه که محصولاتی ساخته بشن که مشکلات کاربران رو حل کنن، فرصتها و شکافهای موجود در بازار رو پر کنن و به رشد و موفقیت کسبوکار کمک کنن.
اهمیت طراحی محصول چیست؟
ایجاد تجربه کاربری مثبت و جذب مشتریان وفادار: طراحی محصول به درک عمیقتر از نیازهای کاربران کمک میکنه و محصولاتی طراحی میکنه که این نیازها رو برآورده کنه.
ایجاد برتری رقابتی: با تحقیقات گسترده بازار، شکافها و فرصتهای موجود رو شناسایی میکنه و محصول رو به بهترین شکل ممکن توی بازار موقعیتیابی میکنه.
افزایش کارایی: طراحی محصول فرآیندها و سیستمهای طراحی رو بهبود میده و همکاری بین تیمها رو بهینه میکنه.
پیگیری عملکرد محصول: استراتژی طراحی محصول به تعیین و ارزیابی معیارهای موفقیت کمک میکنه.
تفاوت طراحی محصول و UX – UI
طراحی محصول شباهتهای زیادی به طراحی UX داره؛ هر دو به تحقیقات کاربری و بهبود تجربه کاربری میپردازن. با این حال، طراحی محصول دید جامعتری به کل محصول داره و شامل جنبههای بازاریابی و اهداف کسبوکار هم میشه. طراحی UX بهعنوان یه زیرمجموعه از طراحی محصول شناخته میشه و طراحی UI هم زیرمجموعهای از UX هست که بیشتر روی تعاملات بصری و حسی محصول تمرکز داره.
اصول بنیادی طراحی محصول
برای موفقیت در طراحی محصول، باید این هفت عنصر کلیدی حتماً در نظر گرفته بشن:
جذابیت (Desirability): محصول باید نیازهای کاربران رو بهخوبی برآورده کنه و مورد پسند اونها باشه.
قابلیت اجرا (Feasibility): محصول باید از نظر فنی و با توجه به منابع موجود، قابل پیادهسازی باشه.
قابلیت پایداری (Viability): محصول باید از نظر اقتصادی منطقی باشه و سودآوری داشته باشه.
عملکرد (Functionality): محصول باید هدف مشخصی داشته باشه و وظایف مورد انتظار رو به بهترین شکل انجام بده.
زیباییشناسی (Aesthetics): ظاهر محصول باید جذاب باشه و با سلیقه و نیازهای مخاطبان هدف همخوانی داشته باشه.
کیفیت (Quality): محصول باید عملکرد بالا، قابلیت اطمینان، و تطابق با استانداردهای صنعت رو داشته باشه.
تجربه کاربری (User Experience – UX): تجربه کلی کاربران از محصول باید مثبت باشه و دسترسیپذیری و کاربری راحتی رو فراهم کنه.
فرآیند طراحی محصول
- تعریف چشمانداز و استراتژی محصول: تو این مرحله، هدف بلندمدت و استراتژی کوتاهمدت محصول مشخص میشه. این کار کمک میکنه تا همه اعضای تیم تو یه مسیر مشترک حرکت کنن.
- تحقیق کاربران و بازار: با استفاده از روشهایی مثل مصاحبهها و نظرسنجیها، نیازها و مشکلات کاربران شناسایی میشن. همچنین تحقیقات بازار برای شناخت رقبا و تحلیل روندها انجام میشه.
- ایدهپردازی: بعد از جمعآوری اطلاعات، راهحلهای مختلف بررسی میشن و با استفاده از ابزارهایی مثل نقشه سفر مشتری و داستانپردازی، بهترین راهحلها انتخاب میشن.
- ساخت نمونه اولیه (Prototype) تو این مرحله نمونههایی از محصول ساخته میشن تا شبیهسازی و تست انجام بشه. نمونههای سادهتر بیشتر روی ساختار و معماری اطلاعات تمرکز دارن و نمونههای دقیقتر به جزئیات بصری و تعاملی.
- تست و تکرار: نمونههای اولیه با کاربران واقعی تست میشن و بر اساس نتایج، طراحی بهروز میشه تا بهبود پیدا کنه.
- توسعه و راهاندازی: محصول وارد مرحله توسعه و راهاندازی میشه. تو این مرحله طراحان محصول با توسعهدهندگان و مهندسان همکاری نزدیکی دارن تا مطمئن بشن که محصول به درستی توسعه پیدا کرده.
- جمعآوری بازخورد کاربران و بهبودها: فرآیند با راهاندازی محصول تموم نمیشه. محصول بهطور مداوم نظارت میشه، بازخورد کاربران جمعآوری و برای بهبودهای بعدی استفاده میشه تا محصول رقابتی و بهروز بمونه.
ابزارهای طراحی محصول
ابزارهای طراحی محصول برخی از ابزارهای کلیدی هستن که فرآیند طراحی رو تسهیل میکنن. این ابزارها شامل موارد زیر میشن:
ابزارهای تحقیق: ابزارهایی که برای جمعآوری و تحلیل دادههای کاربر به کار میرن، مثل Optimal Workshop وLookback
ابزارهای طراحی و نمونهسازی : برای طراحی و ساخت نمونههای اولیه از محصول، مثل Adobe XD، Sketch و Figma
ابزارهای تست و بازخورد : برای تست کردن تجربه کاربری و جمعآوری بازخورد از کاربران، مثل Hotjar و UsabilityHub
ابزارهای مدیریت پروژه و همکاری: برای مدیریت وظایف و هماهنگی بین تیمها، مثل Slack، Trello و Jira
حال میتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که رابطه بین برندینگ و طراحی محصول چیست؟
یکی از مهمترین نقشهای طراحی محصول، ایجاد تجربهای مثبت و منحصربهفرد برای کاربرهست که بهطور مستقیم با برند مرتبطه. این تجربه به شکل محصول، عملکردش، و حتی بستهبندیش بستگی داره. به عنوان مثال، محصولات شرکت اپل دقیقاً همین ارتباط رو نشون میدن؛ طراحی محصولات اپل همیشه ساده، جذاب، و در عین حال با کاربری آسونه که تصویری از نوآوری و کیفیت بالا رو برای برند اپل ایجاد کرده. مشتریان اپل وقتی از محصولاتش استفاده میکنن، نه تنها از عملکرد و کارایی محصول لذت میبرن، بلکه طراحی این محصولات طوریه که خود به خود برند اپل رو در ذهن کاربر تداعی میکنه و احساس تعلق به یه جامعه خاص و متمایز رو تقویت میکنه.
اوبر: سادگی طراحی و راحتی استفاده
اوبر (Uber) یه مثال عالی برای درک مفهوم برند بهعنوان یه ایده یا تصویر ذهنیه که وقتی بهش فکر میکنی، ترکیبی از ویژگیهای عملی و احساسی به ذهنت میاد. وقتی مشتریها به اوبر فکر میکنن، فوراً تصاویری از یه اپلیکیشن سریع، راحت و ساده برای درخواست خودرو تو ذهنشون شکل میگیره که باعث صرفهجویی در زمان و دسترسی راحت به حملونقل میشه. از نظر عملی، ویژگیهایی مثل “راحتی استفاده از اپلیکیشن”، “دسترسی سریع به خودرو” و “پرداخت الکترونیکی” به ذهن کاربران میاد.
از نظر احساسی، اوبر سعی میکنه حس استقلال و آزادی رو به کاربراش القا کنه. یعنی وقتی افراد از اوبر استفاده میکنن، احساس میکنن میتونن بهراحتی، بدون هدر دادن وقت یا وابستگی به حملونقل عمومی یا تاکسیهای سنتی، به مقصدشون برسن. این حس قدرت و کنترل تو حملونقل شخصی از طریق برند اوبر به کاربر منتقل میشه. علاوه بر این، اوبر با لوگو، طراحی بصری مینیمالیستی و پیامهای تبلیغاتی، این تصویر از آزادی و دسترسی سریع رو بیشتر تو ذهن کاربراش تقویت میکنه.
به عنوان مثال، زمانی که کاربران لوگوی اوبر رو میبینن یا از اپلیکیشنش استفاده میکنن، هم تجربههای قبلیشون و هم احساسات مثبتی که از استفاده راحت و کارآمد از اون به دست آوردن، تو ذهنشون تداعی میشه. بنابراین، برند اوبر بهعنوان یه ترکیب از ویژگیهای عملی (مثل سرعت و کارایی در حملونقل) و نشانههای احساسی (مثل حس آزادی و کنترل) تو ذهن کاربران شکل گرفته. این ترکیب از نشانههای فیزیکی و احساسی به ایجاد یه برند قوی و قابل اعتماد کمک کرده که با مخاطبان خودش ارتباطی عمیق و پایدار برقرار میکنه.
اوبر یه نمونه برجسته از هماهنگی بین طراحی محصول و برندینگ تو یه اپلیکیشن هست. طراحی رابط کاربری (UI) اوبر ساده و کاربرپسند و استفاده ازش به راحتی انجام میشه، که این خودش تأثیر مثبتی روی ارزش برند اوبر گذاشته. برند اوبر که به دنبال راحتی، دسترسی سریع، و مقرونبهصرفه بودن برای کاربرانش هست، تو طراحی اپلیکیشنش به این ویژگیها توجه کرده. همه مراحل، از درخواست خودرو تا پرداخت هزینه، بدون پیچیدگی انجام میشه، و این سادگی و کاربرپسندی یکی از مهمترین بخشهای طراحی محصول اوبره که با برندش کاملاً هماهنگه.
طراحی اوبر از رنگهای ساده و مینیمالیستی استفاده میکنه که بهخوبی با هویت برندش همخوانی داره و نمایانگر سرعت و راحتی هست. این هماهنگی بین طراحی و برند باعث شده که اوبر بهعنوان یه راهحل سریع، مدرن و بدون دردسر تو ذهن مشتریها ثبت بشه. این همافزایی نشون میده که اوبر با یکپارچهسازی طراحی محصول با ارزشهای اصلی برندش، تونسته تجربهای جذاب و متفاوت رو به کاربران ارائه بده. در واقع، اوبر با ایجاد یه هویت بصری ساده ولی قوی، این پیام رو منتقل میکنه که استفاده از اپلیکیشنش سریع، کاربرپسند و بیدردسر هست.
اسپاتیفای: هماهنگی طراحی محصول و برندینگ برای ایجاد تجربهای منحصربهفرد
طراحی محصول اسپاتیفای یکی از مهمترین عوامل موفقیت این پلتفرم هست که با رویکرد کاربرمحور و تمرکز بر تجربه کاربری (UX) انجام شده. اسپاتیفای با یه طراحی ساده، روان و کاربرپسند، تجربهای دلپذیر برای کاربرانش فراهم میکنه. این طراحی شامل چیدمان مینیمال، رنگبندی مناسب و دسترسی راحت به ویژگیهای مختلف پلتفرمه که باعث میشه کاربران بهسادگی موسیقی مورد علاقهشون رو پیدا و پخش کنن. این نوع طراحی نهتنها جذابیت بصری داره، بلکه به طور مستقیم با نیازها و انتظارات کاربران هماهنگ هست، که همین باعث شده اسپاتیفای یه پلتفرم محبوب و قابلاعتماد بشه.
عناصر کلیدی طراحی محصول اسپاتیفای
تجربه کاربری و رابط کاربری (UX/UI): طراحی اسپاتیفای به گونه ای هست که کاربر بهسرعت میتونه به محتوا دسترسی پیدا کنه. اسپاتیفای با استفاده از یادگیری ماشین، سلیقه موسیقیایی کاربر رو تحلیل میکنه و پیشنهادات شخصیسازیشده ارائه میده. این ویژگیها در تقویت تعامل کاربران و حفظ وفاداریشون نقش اساسی دارن، چون کاربرها همیشه حس میکنن محتوای مناسب و دلخواهشون به راحتی در دسترس هست.
طراحی بصری: رنگبندی و عناصر گرافیکی اسپاتیفای طوری انتخاب شدن که انرژی و پویایی رو تداعی میکنن، در عین حال سادگی طراحی هم حفظ شده. استفاده از رنگ سبز، که رنگ اصلی برند اسپاتیفای هست، در طراحی محصول به تقویت هویت بصری برند کمک زیادی کرده و باعث میشه کاربران همیشه این رنگ رو با اسپاتیفای مرتبط بدونن.
دسترسی به محتوا: ویژگیهایی مثل “Discover Weekly” و “Release Radar” به کاربران کمک میکنن که به راحتی با موسیقیهای جدید آشنا بشن، بدون اینکه احساس سردرگمی کنن. این نوع طراحی نه تنها باعث میشه کاربران زمان بیشتری رو در اپلیکیشن سپری کنن، بلکه حس ارزشمند بودن و درک نیازهاشون توسط اسپاتیفای رو تقویت میکنه.
یکپارچگی و تداعی برند: طراحی محصول اسپاتیفای کاملاً با هویت برندش هماهنگ هست. اسپاتیفای بهعنوان یه برند جوان، پویا و دوستدار موسیقی شناخته میشه و طراحی اون هم دقیقاً همین پیام رو منتقل میکنه. استفاده از فونتها، رنگها و تصاویر همه بهطور هوشمندانه انتخاب شدن تا با ارزشهای برند کاملاً همخوانی داشته باشن.
وفاداری مشتریان و حس تعلق: اسپاتیفای با طراحی کاربرمحور خود، حس تعلق و وفاداری رو تو کاربران تقویت میکنه. قابلیتهایی مثل ایجاد لیست پخشهای شخصیسازیشده یا پیشنهاد موسیقیهای جدید، به کاربران این حس رو میده که اسپاتیفای نه تنها یه ابزار برای پخش موسیقیه، بلکه بخشی از زندگی روزمرهشون شده.
همسویی با مأموریت برند: مأموریت اسپاتیفای اینه که دسترسی آسان و گسترده به موسیقی رو برای همه فراهم کنه. طراحی محصول هم مستقیماً با این مأموریت هماهنگه، چون با یه طراحی ساده و در عین حال قدرتمند، به کاربران اجازه میده به راحتی از این پلتفرم استفاده کنن و باهاش ارتباط برقرار کنن.
اسنپچت: برندینگ خلاقانه و طراحی منطبق بر تجربه کاربری جوانان
اسنپچت نمونهای دیگه از ارتباط قوی بین برندینگ و طراحی محصول هست که همیشه روی خلاقیت، سرگرمی و ارتباطات موقت و گذرا تأکید کرده و این ارزشها مستقیماً تو طراحی محصولش منعکس شدن. طراحی اپلیکیشن طوریه که استفاده از اون برای جوانان و نوجوانان، که مخاطبان اصلی برند هستن، خیلی ساده و جذابه. انیمیشنها، افکتها و فیلترهای متنوع و بهروزرسانیهای مداوم اسنپچت، با هویت برندش به عنوان یه اپلیکیشن خلاقانه و سرگرمکننده کاملاً همخوانی دارن.
علاوه بر این، ویژگی “موقت بودن” محتوا، یعنی تصاویر و ویدئوهایی که فقط برای مدت محدودی در دسترس هستن، به یکی از ویژگیهای منحصربهفرد اسنپچت تبدیل شده. این ویژگی نهتنها تو طراحی محصول، بلکه تو هویت برندش هم جایگاه ویژهای داره. این جنبه از طراحی محصول به کاربران حس خصوصی بودن و کنترل بیشتری روی محتوای خودشون میده، که باعث تقویت ارتباط عاطفی اونها با برند میشه.
نتیجهگیری
برندینگ و طراحی محصول در اپلیکیشنها بهصورت همافزایی عمل میکنن تا تجربهای مثبت و منحصربهفرد برای کاربران ایجاد کنن. در مثالهای اوبر، اسپاتیفای و اسنپچت، هر سه برند تونستن با هماهنگ کردن طراحی محصول با هویت و ارزشهای برندشون، نه تنها رضایت کاربران رو جلب کنن، بلکه اونها رو به برند خودشون وفادار نگه دارن. وقتی طراحی محصول به درستی با ارزشهای برند همسو باشه، میتونه یه تجربه کاربری مثبت و متمایز ایجاد کنه و در نهایت برند رو از رقبا متمایز کنه. این همافزایی بین برندینگ و طراحی محصول، کلید موفقیت این اپلیکیشنها تو بازار رقابتی امروزیه.
منابع
- https://www.uxdesigninstitute.com/blog/what-is-product-design/
- https://builtin.com/articles/branding
- https://thebrandingjournal.com/2015/10/what-is-branding-definition/
User Journey Map
فهرست مطالب
نقشه سفر کاربر (User Journey Map)
مقدمه
همانطور که می دانید، یک طراحی تجربه کاربری موفق، ریشه در همدلی دارد و بهترین طراحان میتوانند خود را جای کاربران بگذارند و تصور کنند که آنها در تعامل با محصول یا خدمات، چه تفکرات، احساسات و تجربیاتی دارند.یکی از مؤثرترین راهها برای تقویت همدلی با کاربران و در نظرگرفتن دیدگاههای مختلف، ایجاد نقشهی سفر کاربر است.
نقشه سفر کاربر (User Journey Map) چیست؟
نقشه سفر کاربر، نمایشی بصری از نحوه تعامل کاربر با محصول شما است. این نقشه مراحلی را که کاربران برای تکمیل یک کار خاص یا رسیدن به هدفی مشخص را طی میکنند، نشان میدهد و در واقع، ابزاری است برای درک عمیقتر از تجربه کاربر با محصول شما.
- سفر کاربران از کجا شروع میشود؟
- چه اقداماتی را برای رسیدن به هدف نهایی خود انجام میدهند؟
- در هر مرحله چه احساسی دارند؟
- چگونه میتوانیم نقاط قوت و ضعف فرایندها را شناسایی کنیم؟
- آیا ” انتظارات آنها” در تعامل با محصول ما، برآورده می شود؟
شما میتوانید با کمک نقشه سفر کاربر به همه این سوالات پاسخ دهید.
مزایای ترسیم نقشه سفر
- درک بهتر و عمیق تر از تجربه کاربران
- شناسایی موانع و مشکلات طراحی
- یافتن فرصت های بهبود بر اساس بازخورد کاربران
- ایجاد هماهنگی در تیم و رسیدن به دیدگاه مشترک
- ارتقای میزان رضایتمندی کاربران
فقط به یک نکته اشاره کنم که به استناد یکی از مقالات NNGroup ، “نقشه سفر کاربر” و “نقشه سفر مشتری” را می توان به جای هم استفاده کرد و هر دو اشاره دارند به شخصی که از محصول یا خدمات شما استفاده میکند.
مثالی که میخواهیم در اینجا با هم بررسی کنیم، ایجاد نقشه سفر کاربر جهت فرایند ثبت نام و احراز هویت در وبسایت Fx-paramount است.
نحوه ایجاد نقشه سفر
یک فرایند (Process) مشخص را در نظر بگیریم. مثلا ثبت نام و احراز هویت در وبسایت.
بعد از آن پرسونا را مشخص میکنیم. توجه کنید پرسونا را با توجه به دادههایی که از کاربران خود جمع آوری کردهاید تعیین کنید. (پرسونا به مجموعهای از ویژگیها، ترجیحات، خواستهها و الگوهای فکری و رفتاری مخاطب یا مشتری فرضی اشاره دارد)
پس از آن میرویم به سراغ شناسایی مراحلی(Stages) که پرسونا در تعامل با محصول شما طی میکند. این مسیر نشان میدهد که کاربر چگونه از نقطه شروع به هدف نهایی میرسد. در این مثال کلیه مراحلی که کاربر طی می کند تا ثبت نام و احراز هویت خود را انجام دهد را مشخص کردیم که شامل: جستجو، بازدید از سایت، ثبت نام، تایید ایمیل، ورود به سیستم، دسترسی به داشبورد، تکمیل فرم احراز هویت، انتظار برای تایید و در نهایت کاربر احراز هویت شده، میشود.
حالا برای هر مرحله، اعمالی(Actions) که کاربر انجام می دهد را بررسی میکنیم. مثلا: در مرحله جستجو، کاربرِ ما یا از طریق مرورگر وب سایت وارد سایت میشود و یا مستقیما آدرس سایت را زده و وارد میشود. پس هر دو عمل را در قسمت Search در نقشه به این شکل مینویسیم:
در مرحله بازدید از سایت، کاربر وارد سایت شده و گشتی می زند و روی دکمه ورود / ثبت نام کلیک میکند. در مرحله ثبت نام، فرم مربوط به ثبت نام را پر میکند. سپس در مرحله تایید ایمیل، اگر از طریق ایمیل باشد روی لینک تایید کلیک کرده و اگر از طریق موبایل باشد کد 6 رقمی را وارد میکند.
به همین ترتیب تا انتها برای هر مرحله، اعمال کاربر را مشخص میکنیم:
در قسمت بعدی افکاری (Thoughts) که کاربر در هر مرحله از ذهنش عبور می کند را مینویسیم. شاید نوشتن افکار کمی سخت تر از نوشتن اعمال باشد اما در واقع شما باید سعی کنید که خود را در نقش کاربر تصور کنید و مرحله به مرحله با او همراه شوید یا “اصطلاحا با کفش کاربر راه بروید“.
مثلا در مرحله جستجو، کاربر به این فکر میکند که چطور اسم سایت را درست بنویسم؟ و آیا برای دیدن این سایت نیاز به فیلترشکن دارم؟ و به همین ترتیب برای هر مرحله، افکار کاربر را مشخص میکنیم:
و حالا نوبت میرسد به بررسی احساساتی (Emotions) که کاربر در هر مرحله تجربه میکند.
که معمولا با این 5 ایموجی نمایش میدهند:
خیلی خوشحال : این تجربه برایم لذت بخش بود.
کمی خوشحال : خوب بود، کاری که نیاز داشتم را انجام داد.
خنثی: ظاهرا کار میکند، اما کمی مبهم به نظر می رسد.
کمی ناراحت: کاری که انتظار داشتم را انجام نداد.
خیلی ناراحت: تجربه ای ناامید کننده بود.
حالا سعی کنید تا نقاط درد (pain points) را برجسته کنید، چون هدف ما شناسایی مناطقی است که نیاز به اصلاح دارند و پس از آن، راهحلهایی برای آنها پیدا کنید. اگر حس کاربر در یک مرحله عدد 1 یا 2 است، آیا میتوان با تغییراتی در روند پروسه و با شفاف سازی بیشتر، کاربر را از سر درگمی رها کرد و تجربه بهتری برای او رقم زد؟
ممکن است به این نتیجه برسید که باید برخی قسمتها را تغییر دهید و از این طریق “فرصتهای بهبود” (Improvement Opportunities) مشخص می شوند. می توانید برای اطلاعات بیشتر مقاله چگونه از بازخورد کاربران برای بهبود طراحی محصول استفاده کنیم؟ و فرصت های بهبود خود را از طریق تست AB آزمایش کنید.
ابزارهای طراحی نقشه سفر
شما برای ایجاد نقشه سفر از ابزارهای مختلفی میتوانید استفاده کنید.
من به عنوان فردی که در این حوزه کار میکنم، پیشنهاد میکنم که درگیر ابزارها نشوید. شما میتوانید با ساده ترین یا پیچیده ترین ابزارها نقشه سفر خود را ترسیم کنید.
با توجه به زمان و موقعیتی که دارید میتوانید از ابزارهای مختلف بهره ببرید. مثلا: خیلی راحت از کاغذ و خودکار میتوانید استفاده کنید و با استفاده از خطوط، شکلها و نمادها مراحل و تعاملات را نشان دهید.
یا اگر گروهی هستید و میخواهید با همکاری یکدیگر نقشه را طراحی کنید، میتوانید از تخته سفید و مارکرها استفاده کنید که در این روش، اعضای گروه میتوانند به صورت همزمان ایدهها و اطلاعات خود را به اشتراک بگذارند.
و یا احتمال دارد جهت مستندسازی اسناد الزامات محصول (PRD)خود، بر اساس نظر مدیر محصول یا توافق داخل سازمانی، شما به تصویر یا لینکی از نقشه سفر کاربر نیاز داشته باشید که همواره در دسترس بقیه افراد باشد، پس می توانید از دیگر ابزارهای طراحی مثل Figma UXPressia ، Canva ، Miro ،و Smaply و … استفاده کنید که طراحی دقیقتر و حرفهایتری داشته باشید.
نکاتی که وجود دارد…
- نقشههای سفر کاربر باید به طور مرتب مورد بازبینی و تجدید نظر قرار گیرند، چون محصول شما دائماً در تلاش است تجربیات بهتری را برای کاربران خود رقم بزند.
- ما زمانی میتوانیم تجربه خوبی برای کاربر فراهم کنیم (تجربهای که به وفاداری و ماندگاری او ختم شود) ، که او را بشناسیم و درک کنیم. اگر ترسها، مشکلات و موانع او را بدانیم و راهحل ارائه دهیم، هم ما به هدفمان می رسیم، هم کاربر.
نتیجه گیری
نقشه سفر کاربر، ابزاری است که به درک عمیقتری از تعامل کاربران با محصول شما کمک میکند. این نقشه مراحل مختلف سفر، از ابتدای فرایند تا رسیدن به هدف نهایی را ترسیم میکند که در هر مرحله، اعمالی که کاربر انجام می دهد، افکاری که در ذهن دارد و احساساتی که تجربه می کند را نمایش می دهد و این امکان را به طراحان می دهد تا اطمینان حاصل کنند محصول آنها به طور موثر نیازهای کاربر را برآورده میکند یا خیر.
در نهایت، با استفاده از این نقشه میتوانیم نقاط درد و فرصتهای بهبود را شناسایی کنیم و راه حل هایی مناسب را بیابیم که همه اینها منجر به بهبود حال خوبِ کاربر و کاهش هزینه ذینفعان می گردد.
Dark mode در طراحی محصول
فهرست مطالب
Dark mode در طراحی محصول
مقدمه
«حالت تاریک» به عنوان یک ویژگی محبوب در طراحی رابط کاربری مدرن، به نظر میرسد که فراتر از یک ترند زودگذر باشد و به تدریج به یک استاندارد در طراحی تبدیل شده است. بنابراین نمیتوان گفت که حالت تاریک فقط یک ترند است، بلکه این یک انتخاب طراحی است که میتواند تجربه کاربری را ارتقا دهد.
دلایل اصلی محبوبیت «حالت تاریک»
– کاهش خستگی چشم: به ویژه در محیطهای کمنور و هنگام استفاده طولانیمدت از صفحه نمایش.
– ظاهر شیک و مدرن: که برای بسیاری از کاربران جذاب است.
– دسترسیپذیری: این حالت به کاربران با نقصهای بینایی یا حساسیت به نور کمک میکند تا استفاده از محتوای دیجیتال برای آنها آسانتر باشد.
– ایجاد حس تمرکز و غوطهوری: با کاهش حواسپرتیهای بصری، به کاربران اجازه میدهد بیشتر با محتوا درگیر شوند.
برخی تحقیقات نشان میدهند که وظایفی مانند بازخوانی و سرعت خواندن در حالت مثبت (روشن بر روی تیره) بهتر انجام میشوند. از طرف دیگر، در حالت منفی (تیره بر روی روشن) خواندن دشوارتر میشود و این موضوع باعث میشود چشمان و مغز بیشتر تمرکز کنند که میتواند به خستگی چشم و سردرد منجر شود.
لازم به ذکر است که حالت تاریک بیشتر یک انتخاب شخصی است تا یک راهحل قطعی برای همه مشکلات، لذا باید به عنوان یک ویژگی قابل شخصیسازی در نظر گرفته شود.
معایب «حالت تاریک»
در حالی که حالت تاریک مزایای زیادی دارد، معایبی نیز دارد. برای مثال، رنگهای تیره ممکن است احساسات منفی مرتبط با سوگواری یا افسردگی را تداعی کنند. همچنین، استفاده از حالت تاریک در شرایط روشنایی زیاد میتواند خستگی چشم را افزایش دهد. افراد مبتلا به نزدیکبینی یا آستیگماتیسم ممکن است با پدیدهای به نام هالهزایی مواجه شوند که خواندن متن را دشوارتر میکند. این حالت ممکن است به کاهش درک مطلب و تمرکز برخی کاربران نیز منجر شود. و در نهایت، باید گفت که حالت تاریک لزوماً عمر باتری را در دستگاههای قدیمیتر با نمایشگرهای غیر OLED افزایش نمیدهد.
چه زمانی از «حالت تاریک» استفاده میشود؟
هدف اصلی این است که رابط کاربری با زمینه فعالیت مطابقت داشته باشد. به عنوان مثال، اکثر رابطهای کاربری مربوط به سرگرمی (تلویزیونهای هوشمند، کنسولهای بازی و برنامههای تماشای فیلم و سریال) تمایل به داشتن طراحیهای تاریک دارند، زیرا بیشتر در ساعات شب، از فاصله دور و معمولاً در اتاقهای کمنور استفاده میشوند.
در برنامههای کدنویسی و برخی اپلیکیشنهای تجاری نیز از حالت تاریک استفاده میشود، زیرا در این شرایط تمرکز کاربر بر روی ساختارها و المانهایی است که با رنگها متمایز شدهاند.
اصول طراحی «حالت تاریک»
– از رنگ سیاه خالص اجتناب کنید:
رنگ مشکی خالص در شرایط کمنور میتواند برای چشمها خشن باشد. بهتر است از سایههای تیره خاکستری یا رنگهای دیگر استفاده کنید تا تجربه بصری راحتتری فراهم شود. به نظر شما کدام عکس زیر برای طراحی حالت تاریک مناسب است؟
– از فونتهای سفید خالص اجتناب کنید:
فونتهای سفید خالص بر روی پسزمینه تاریک ممکن است باعث کنتراست بیش از حد شوند و خستگی چشم را افزایش دهند. استفاده از فونتهای مایل به خاکستری یا کمی خاکستری میتواند خوانایی را بهبود بخشد و ناراحتی بصری را کاهش دهد.
– از رنگهای بیش از حد اشباعشده اجتناب کنید:
رنگهای بسیار زنده یا پررنگ میتوانند در یک رابط کاربری حالت تاریک ناهمخوان و زننده به نظر برسند. بهتر است رنگهای ملایم یا کمرنگتر را انتخاب کنید. برای تاثیر رنگ و تایپوگرافی توصیه میکنیم این مقاله را بخوانید.
– از سایههای اضافی اجتناب کنید:
استفاده از سایهها را به حداقل برسانید یا بهطور کامل حذف کنید تا طراحی شما تمیز و مدرن باقی بماند. این کار به بهبود وضوح و جذابیت بصری طراحی کمک میکند و تجربه کاربری بهتری فراهم میآورد.
– تصاویر را برای حالت تاریک بهینه کنید:
تصاویر ممکن است در حالت تاریک بهطور مؤثری نمایش داده نشوند. بنابراین، کنتراست، روشنایی و حتی رنگبندی تصاویر را تغییر دهید تا اطمینان حاصل کنید که آنها در پسزمینه تاریک به خوبی دیده میشوند.
– به کاربران حق انتخاب بدهید:
همیشه باید گزینههایی برای کاربران فراهم کنید تا بین حالت تاریک و روشن سوئیچ کنند. این کار به آنها این امکان را میدهد که با توجه به عوامل مختلف، رابط کاربری را با سلیقه شخصی خود هماهنگ کنند.
نمونه های موفق استفاده از «حالت تاریک»
این پلتفرم به عنوان یکی از پیشگامان استفاده از پسزمینههای تاریک شناخته میشود. طراحی با پسزمینههای تیره به محتواهای تصویری (مثل کاور آلبومها) و محتوای صوتی (آهنگها و پلیلیستها) کمک میکند تا تجربه کاربری جذابی ایجاد کند. این طراحی همچنین حس مدرن و حرفهای را به کاربران القا میکند و به تجربه کلی گوش دادن به موسیقی کمک میکند.
اپل بسته به محصولی که معرفی میکند، قالبهای وبسایت خود را از حالت روشن به تاریک تغییر میدهد. به عنوان مثال، در صفحه لندینگ معرفی AirPod Pro، اپل از پسزمینه تاریک به خوبی استفاده کرده است تا تأثیر بصری بیشتری ایجاد کند و توجه کاربران را به جزئیات محصول جلب کند.
این برند با استفاده از ترکیب رنگی با کنتراست بالا—سیاه و سفید—بر روی محتواهای برتر مجلهاش از حالت تاریک بهره میبرد. این انتخاب رنگی نهتنها جذابیت بصری را افزایش میدهد، بلکه به تأکید بر محتوا و تصاویر با کیفیت بالا نیز کمک میکند. طراحی تاریک به کاربران این امکان را میدهد تا به راحتی بر روی محتوا و تصاویر تمرکز کنند.
نتیجه گیری
این مقاله به بررسی اهمیت و اصول طراحی حالت تاریک پرداخته و نمونههای موفقی را در این زمینه ارائه کرده است. امیدواریم که با رعایت نکات ذکر شده، بتوانید تجربه کاربری بهتری برای کاربران خود فراهم کنید.
چگونه از بازخورد کاربران برای بهبود طراحی محصول استفاده کنیم؟
فهرست مطالب
چگونه از بازخورد کاربران برای بهبود طراحی محصول استفاده کنیم
مقدمه
در دنیای محصولات امروزی که بر پایه دادهها استوار است، مدیران محصول و طراحان محصول به تمامی ابزارها و تکنیکهای موجود نیاز دارند تا محصولاتی تولید کنند که با کاربران بیشترین همخوانی را داشته باشد.
بازخورد سازنده کاربر سنگبنای طراحی موثر UI/UX است که بینش های ارزشمندی را ارائه می دهد و آنچه را که به خوبی کار میکند و یا نیاز به اصلاح دارد را برجسته میکند. با این حال، همه بازخوردها از ارزش یکسانی برخوردار نیستند. برخی از منابع قابل اعتمادتر و مرتبط تر از سایرین هستند.
اما چگونه می توانید بفهمید که کدام بازخورد را در اولویت قرار دهید؟ چگونه می توانید بازخورد کاربران را به طور موثر در فرآیند طراحی محصول ادغام کنید؟
اهمیت بازخورد کاربر
بازخورد کاربر فوق العاده ارزشمند است زیرا از طرف افرادی است که بیشترین اهمیت را دارند: کاربران نهایی شما.
این مهم بینشی را در مورد اینکه چگونه محصول را می توان اصلاح یا بهبود بخشید، چه ویژگی های را می توان اضافه کرد، و در کل چقدر تجربه کاربر رضایت بخش است، ارائه می دهد. به طور خلاصه بازخورد کاربران به عنوان آینه ای عمل می کند که وضعیت فعلی محصول را منعکس می کند هم به عنوان یک نقشه راه مسیر پیشرفت های آینده را مشخص می کند.
در نهایت، بازخورد به شما کمک می کند تا نیازها و انتظارات مخاطبان هدف خود را برآورده کنید. این امر برای طراحی یک محصول موفق و رقابتی ضروری است. در غیر این صورت، شما اساساً بر اساس فرضیات و حدسهای خود طراحی میکنید.
بازخورد کاربران به چند دلیل در طراحی محصول بسیار مهم است:
- حذف سوگیری ها: طراحان ممکن است ناخواسته تعصبات شخصی را در کار خود وارد کنند. بازخورد کاربر یک چشم انداز عینی را ارائه می دهد و اطمینان حاصل می کند که محصول نیازهای واقعی کاربر را برآورده می کند.
- افزایش رضایت کاربر: هم راستا کردن طراحی یک محصول با انتظارات کاربران به ایجاد محصولاتی کمک می کند که کاربران دوست داشته باشند و به آن ها وفادار بمانند.
- جلوگیری از خطاهای پرهزینه: بازخورد اولیه به طراحان اجازه می دهد تا تصمیمات مبتنی بر داده اتخاذ کنند، از اشتباهات گران قیمت اجتناب کنند و نیاز به دوباره کاری را کاهش دهند.
- ساخت محصولات ماندگار: بازخورد مستمر تضمین می کند که محصول با ترجیحات کاربر تکامل می یابد و این وابستگی در طول زمان حفظ می شود.
جمع آوری بازخورد کاربران
جمع آوری بازخورد شامل دو روش کنش گرانه و واکنش گرا است:
روش کنش گرانه:
این روش مربوط به بازخوردی است که شما فعالانه به دنبال آن از کاربران خود هستید. این معادل نزدیک شدن به مشتری در یک مغازه و درخواست از آنها برای ارزیابی تجربه خرید است.
راه های جمع آوری اطلاعات از روش کنش گرانه به شرح زیر است:
- نظرسنجیها و پرسشنامهها
- جلسات مصاحبه
- فرمهای بازخورد درون برنامه ای، دکمهها، ویجتها و پاپآپهای رتبهبندی
- درخواست بازخورد از طریق ایمیل
روش واکنش گرا:
بازخورد واکنشی کاربر به صورت خودجوش می آید، دقیقاً مانند مشتری ناراضی ای که به دنبال مدیر فروشگاه است. با این حال، بازخورد واکنشی صرفاً منفی نیست. کاربران ممکن است پس از یک تعامل فوق العاده مثبت، به طور خود به خود نظرات درخشانی را از خود به جای بگذارند. بازخورد واکنشی کاربر معمولاً از کانالهای زیر به دست میآید:
- نظرات، انتقادات و رتبه بندی ها
- کامنت ها و بازخورد ها در رسانه های اجتماعی
- تیکت های پشتیبانی و شکایات
نحوه به کارگیری بازخورد کاربران برای بهبود طراحی
در این بخش، می خواهیم یکی از کاربردی ترین و بهترین روشهایی را که میتوانید برای جمعآوری، تجزیه و تحلیل و پاسخ به بازخورد کاربران استفاده کنید، تشریح میکنیم.
مرحله 1: تعیین اهداف و معیار ها
قبل از آنکه شروع به کار کنید، باید ذهنیت روشنی از آنچه که میخواهید یاد بگیرید و بهبود دهید داشته باشید.
چه مسائل یا نیازهای خاصی را میخواهید برطرف کنید؟ آیا بر روی قابلیت استفاده، زیبایی، یا عملکرد تمرکز دارید؟
شما می توانید از روش SMART برای تعیین اهداف و معیارهایی که قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، مرتبط و دارای محدوده زمانی هستند استفاده کنید.
مرحله 2: شناسایی کسانی که نیاز به دریافت بازخورد از آنها دارید
تعیین درست مخاطب برای گرفتن بازخورد به اندازه خود بازخورد اهمیت دارد. سوالات خود را بر اساس هر یک از گروههای کاربران شخصی سازی کنید. سوالات باید با اهدافی که از پیش تعیین کرده اید مرتبط باشند.
مرحله 3: انتخاب روشها و ابزارها
برای جمعآوری بازخورد کاربران، یک جعبه ابزار پر از گزینهها وجود دارد – نظرسنجیها، مصاحبهها، تست های کاربرد پذیری، نظرات، امتیازدهی ها و … . که هر کدام مزایا و معایب خود را دارند، بسته به اهداف، بودجه، منابع و کاربران هدف شما ابزار خود را انتخاب کنید. همچنین به تعداد و دفعاتی که برای جمعآوری بازخورد اقدام می کنید، نحوه ذخیرهسازی و مدیریت آن فکر کنید.
مرحله 4: جمعآوری بازخورد و دادهها
وقتی به دنبال بازخورد های کاربران هستید، دامنه وسیعی را در نظر بگیرید و از کانالهای مختلف استفاده کنید. این کار شانس شما را برای جمع آوری بازخورد مفید کاربران در نقاط مختلف تعامل آن ها با محصول شما افزایش می دهد. مهم نیست که از چند کانال مختلف استفاده می کنید، هدفتان ذخیره و سازماندهی بازخوردها در یک مکان متمرکز و واحد باشد. این روند تجزیه و تحلیل بازخورد را ساده می کند و آن را به راحتی در یک مکان در دسترس نگه می دارد.
مرحله 5: اولویتبندی بازخورد کاربران
شما نمی توانید به تک تک بازخوردهای کاربران عمل کنید، بنابراین ایجاد یک سیستم اولویت بندی قوی ضروری است. این به شما کمک می کند تعیین کنید که کدام بازخورد و با چه فوریتی ارزش اجرا دارد. هنگام اولویت بندی بازخوردها، سؤالات زیر را بپرسید:
آیا این بازخورد برای چندین کاربر مفید است؟
آیا با استراتژی محصول و اهداف تجاری مطابقت دارد؟
آیا تاثیر مثبت و قابل توجهی بر تجربه کلی کاربر خواهد داشت؟
آیا ما زمان و منابع لازم برای عمل به این بازخورد را داریم؟
آیا تاثیرعمل به آن ارزش سرمایه گذاری را دارد؟
معیارهای خاصی را که هر بازخورد باید آنها را برآورده کند تا در نظر گرفته شود، تعریف کنید و سپس آنها را با عنوان اولویت بالا، متوسط یا پایین دسته بندی کنید.
اولویت بالا: تغییرات سریع و تاثیرگذار که ارزش قابل توجهی ارائه می دهند.
اولویت متوسط: تغییرات پیچیده تر، اما یک مزیت رقابتی ایجاد می کند.
اولویت پایین: تغییرات پیچیده، ارزش محدودی ارائه می دهد.
مرحله 6: پیادهسازی بازخورد و آزمایش
پس از شناسایی و اولویتبندی تغییرات لازم، وقت آن است که آنها را به اجرا درآورید. همچنین نتایج و پیامدها را با استفاده از اهداف و معیارهای از پیش تعیینشده خود ارزیابی کنید.
هنگام تجزیه و تحلیل بازخوردها، ممکن است روندها یا الگوهای خاصی را در داده ها کشف کنید. شاید چندین کاربر یک ویژگی خاص را درخواست می کنند یا شما متوجه شکایات مشابهی در فوروم های خود شده اید. این الگو ها را تبدیل به یک اقدام عملی واحد کنید. به طور مثال، ” اضافه کردن ویژگی ای که به کاربران اجازه می دهد تا نتایج را بر اساس رنگ محدود کنند”.
نتیجه گیری
سازگاری مستمر با نیازهای کاربران امری ضروری است. با جمعآوری و تحلیل پیوسته بازخوردها و دادههای کاربران، این امر را حفظ کنید. رابط کاربری را به طور مداوم بهبود دهید و از نتایج و پیامدهای پیادهسازیها و آزمایشهای خود، بینشهایی تازه بهدست آورید. طراحی، در ذات خود، یک سفر تکراری است. بازخوردها را بهطور مستمر جمعآوری، تحلیل، اولویتبندی، پیادهسازی، آزمایش و تکرار کنید تا به کیفیت مورد نظر برسید.
منابع
Medium – The Role of Customer Feedback in Product Development
UX Design Institute – How to incorporate user feedback in product design (and why it matters)
Volpis – How to incorporate user feedback in product UI/UX design: from insight to interface
Rapidr – How to Use Customer Feedback in Product Development
- Medium – The Art of Feedback: Iterative UI/UX Refinement
مدیریت چرخه تولید
فهرست مطالب
مدیریت چرخه تولید(نرمافزار)Product Lifecycle Management(PLM)
1. مقدمه
در دنیای پیچیده امروز که جهان با استفاده از هوش مصنوعی به شدت در حال توسعه است و دنیای ماده محدود و دنیای داده در حال گسترش است، نیاز به مدیریت چرخه تولید به خصوص در صنعت تولید نرم افزار بسیار حایز اهمیت است. سفر از ایده تا فروش و پشتیبانی با استفاده از PLM به صورت درست به ما کمک می کند تا محصولی بهتر داشته باشیم.
ایجاد PLM به روشی کارا و یکپارچه از مهمترین وظایف مدیران ارشد سازمان می باشد. درست است مشتریان محصولات و یا خدمات درون سازمان ما را نمی بینند ولی از نحوه ارایه محصول و پشتیبانی ما درک خوبی از داخل سازمان خواهند داشت.
2. تاریخچه PML
تاریخچه PLM به اواسط قرن بیستم برمیگردد. زمانی که ایده PLM شکل گرفت و کسب و کارها به این درک رسیدند که فقط تولید محصول کافی نیست و مدیریت آنها هم اهمیت به سزایی دارد:
مرحله اولیه از دهه ۱۹۵۰ الی ۱۹۸۰ می باشد که این دوره به طور خاص شاهد تولد سیستمهای Bill of Materials (BOM) بود که نقش مهمی در مدیریت داشت.
مرحله بعد از دهه ۱۹۸۰ الی ۲۰۰۰مرحله ظهور طراحی به کمک کامپیوتر و معرفی سیستم های CAD انقلابی در طراحی و تولید محصول ایجاد کرد. این فناوریها به مهندسان این توان را داد تا طرحهای دیجیتالی ایجاد کنند و فرآیندهای تولید را اتوماتیک کنند.
مرحله آخر ادغام با برنامه ریزی منابع انسانی (ERP) از سال ۲۰۰۰ تا کنون می باشد که اهمیت به سزایی پیدا کرد. در این مرحله به کسب و کارها این امکان داده شد که توسعه محصول و سیستم های PLM با سایر سیستم ها ERP مانند امور مالی و تدارکات و … یکپارچه کند.
انقلاب صنعتی چهارم که اغلب از آن به عنوان صنعت 4.0 یاد می شود، چالشها و فرصتهای جدیدی را برای PLM با ظهور فناوریهایی مانند اینترنت اشیا (IoT)، هوش مصنوعی (AI) و … به ارمغان آورده است.
3. مراحل PML
سادهترین تصویر از مراحل PLM تصویر زیر است. چرخه عمر یک محصول از ابتدای پیدایش تا تولید و توزیع تا بازنشستگی آن پیشرفت میکند.
- مفهومسازی: اولین قدم در چرخه عمر یک محصول، ایدهپردازی است که شامل تولید ایدههای اولیه، انجام تحقیقات بازار و تطبیق محصول با نیازهای مشتری است. در حوزه تولید نرمافزار استفاده از دادههای مشتری در محصولات موجود و صحبت با مشتری نهایی و استفاده از اطلاعات مرکز تماس میتواند در مرحله مفهومسازی کمک کند.
- طراحی محصول: در این مرحله محصول مهندسی و توسعه مییابد. این فرآیند توسعه محصول همچنین شامل تعیین نحوه تولید محصول در حوزه تولید نرمافزار میتوان از فیگما برای طراحی استفاده کرد. همچنین ایجاد پروتوتایپ و ارایه آن به مشتری میتواند کمککننده باشد.
- تولید: پس از تایید طراحی محصول پیادهسازی و تست شده و بعد از نهایی شدن منتشر میگردد.
- توزیع، فروش و بازاریابی. این مرحله شامل تنظیم لجستیک برای توزیع محصول، ایجاد استراتژی برای قیمت گذاری، فروش و بازاریابی و اجرای استراتژیها است. ایجاد مشارکت در توزیع، تعیین مشتری ایدهآل و بهترین راه برای فروش محصول، راهاندازی محصول، ایجاد آگاهی، انجام کمپینهای بازاریابی، حفظ حضور در رسانههای اجتماعی و غیره – همه اینها برای اطمینان از یک محصول موفق است.
- خدمات و پشتیبانی. مرحله پس از فروش شامل ارائه پشتیبانی مشتری برای کاربران محصول می باشد. داشتن فرایندهای پشتیبانی در لایه های مختلف و همچنین فرایند مدیریت درخواستها و مدیریت پشتیبانی میتواند کیفیت پشتیبانی را ارتقا میدهد. دید خوب نسبت به ITIL در این حوزه بسیار حایز اهمیت است. نیاز است لایه های پشتیبانی از سمت ورود مشتری ایجاد و برنامهریزی شود. سه لایه مهم درآن وجود دارد.
- L1: اولین خط پشتیانی و جایی است که ارتباط مستقیم با مشتری دارد. مشکلات و خطاها را از مشتری B یا C دریافت و در سیستم PLM ثبت میشود. مواردی که قابل حل باشد را حل و در صورت عدم امکان به لایه دوم ارجاع می شود. خط اول میتواند در محیط مشتری یا کالسنتر داخل شرکت و یا حتی VIR باشد.
- L2: این لایه دومین لایه پشتیبانی است و دسترسی به دیتابیس و اجرای کویری و حل مشکلات بدون نیاز به برنامهنویسان میباشد. در صورت حل مشکل و یا رخداد در این لایه مشکل حل شده و در صورت عدم حل به لایه بعدی ارجاع می شود.
- L3: این لایه مشکلات که نیاز به تغییر کد و یا مواردی است که در لایههای قبلی قابل حل نبوده رفع میکند. در اصل باید تلاش شود که تعداد محدودتری مشکل یا رخداد به این لایه ارجاع شود.
- بازنشستگی. مرحله آخر به دو معنا به پایان عمر محصول میپردازد. اول اینکه کاربر چگونه باید محصول را بازنشسته کند؟ دوم، از دیدگاه سازنده، چه زمانی محصول باید متوقف شود؟ آیا باید تکرار دیگری وجود داشته باشد؟ از آنجایی که تمام دادههای محصول در یک سیستم PLM مستند شده است، ایجاد یک نسخه جدید و بهتر از محصول را میتوان با حداقل مشکل انجام داد.
مؤلفههای کلیدی PLM شامل مدیریت دادههای محصول، ابزارهای طراحی و توسعه، اتوماسیون گردش کار و مدیریت انطباق با مقررات است.
به خاطر داشته باشید که اگرچه مراحل فوق به صورت خطی ارائه میشوند، چرخه عمر محصول هرگز خطی نیست، زیرا بسیاری از مراحل به طور همزمان یا با ترتیب متفاوتی اجرا میشوند. به عنوان مثال، زمانی که مقدار مشخصی از بازخورد مشتری جمعآوری شد، محصول میتواند به مرحله طراحی برگردد که به شرکت اجازه میدهد محصول را برای تجربه کاربری بهتر بهینهسازی کند. مثال دیگر شروع بازاریابی محصول قبل از ساخت واقعی آن، کسب درآمد از پیش فروش برای پشتیبانی از مراحل طراحی و ساخت است.
4. مزایای PLM
PLM با ساده سازی تولید، کاهش خطاها و افزایش همکاری تیمی، باعث صرفهجویی در زمان و کاهش قابل توجه هزینهها میشود. مزایا به صورت کلی به صورت زیر میباشد:
- کاهش زمان لازم برای ورود محصولات به بازار
- بهبود همکاری بین تیم ها، بخشها و مراحل محصول
- سادسازی فرآیندهای توسعه محصول
- افزایش کیفیت و انطباق محصول
- تقویت حاشیه سود و کاهش خطاهای پرهزینه
- گزارش و تجزیه و تحلیل و داشبورد
سازمانهایی که سیستمهای PLM را پیادهسازی میکنند، به طور متوسط 30 تا 50 درصد کاهش در زمان مورد نیاز برای توسعه محصول گزارش میدهند. فرآیندها را با خودکارسازی وظایف تکراری، اعلان ها و تأییدیهها ساده میکند. خطای انسانی را کاهش میدهد و چرخههای توسعه محصول را تسریع میبخشد. همچنین میتوانند، به طور متوسط 10% صرفهجویی در هزینه توسعه محصول ایجاد کنند. دسترسی به دادهها بلادرنگ تضمین میکند که همه ذینفعان به اطلاعات به روز محصول دسترسی دارند و منجر به تصمیمگیری آگاهانهتر میشود. بهتر از آن کمک میکند تا از رقابت جلوتر باشید. صاحبان برخی شرکتها بهبود متوسط 54 درصدی در عملکرد کلی شرکت خود و افزایش 42 درصدی در تحویل به موقع را گزارش میدهند
از مدیران ارشد سازمانها میخواهیم PLM را در آغوش بگیرند و به آن اعتماد کنند.
5. چالشهای PML
چالشهای پیاده سازی PLM را در ۵ مورد میتوان دستهبندی کرد:
- یکپارچهسازی با سیستمهای موجود: اطمینان از ادغام یکپارچه نرمافزار PLM با سایر سیستمهای سازمانی مانند ERP، CRM و میتواند زمانبر باشد.
- انتقال دادهها: انتقال دادههای موجود از سیستمهای قدیمی به یک پلت فرم جدید PLM میتواند چالش برانگیز باشد، که به برنامهریزی دقیق برای اطمینان از یکپارچگی دادهها نیاز دارد.
- پذیرش و آموزش کاربر: ترغیب کاربر و ارائه آموزش کافی برای سیستمهای جدید میتواند دشوار باشد. کاربران ممکن است در برابر تغییرات مقاومت کنند یا برای انطباق با فرآیندها و رابطهای جدید تلاش کنند.
- نیازهای شخصیسازی: یافتن راه حل PLM که کاملاً بدون شخصیسازی گسترده مناسب باشد، می تواند چالش برانگیز باشد. شخصیسازی بیش از حد نیز میتواند منجر به افزایش هزینهها و پیچیدگی شود. باید ساده فکر کرد تا دچار پیچیدگی نشویم.
- مسائل مقیاسپذیری: اطمینان از اینکه سیستم PLM میتواند با رشد کسب و کار مقیاسپذیر باشد، بسیار مهم است. برخی از راهحلها ممکن است به طور موثری با افزایش حجم داده یا افزایش کاربران در طول زمان پاسخگو نباشند.
6. ابزارهای PML
PLM یک رویکرد اثبات شده برای مدیریت چرخه عمر محصول ارائه میدهد. نرمافزار توسعه محصول به کسب و کارها کمک میکند تا مزایا را سریعتر درک کنند.
Jiraاز PLM سرتاسری پشتیبانی میکند. توسعه محصول از ایده تا فروش نیاز به تلاشی هماهنگ دارد. تیمهای نرمافزاری با کارایی بالا امروزی شامل گروههای زیادی فراتر از توسعهدهندگان، مانند بازاریابان و طراحان و جستجوگران و مدیران محصول و برنامهریزان میباشد. Jiraهدفمند ایجاد شده است تا اطمینان حاصل شود که همه اعضای تیم میتوانند به طور مؤثر در یک پلتفرم مشترک همکاری کنند. تمام ابزارهای مورد نیاز برای ساخت محصولات بهتر را فراهم میکند و اطلاعات را در یک منبع درست متمرکز میکند. این به تیمها کمک میکند تا پیچیدگیها را در کل چرخه زندگی هدایت کنند.
Jiraشامل ویژگیهای زیر برای PLM است:
Agile Boardsبه تیم ها کمک میکند تا از طریق کارتهای تصویری که به راحتی در چرخه عمر محصول حرکت میکنند، کار را برنامهریزی، تجسم و مدیریت کنند. با استفاده از متدولوژی چابک میتوانیم آنچه مشتری میخواهد را بهتر و با هزینه کمتری ارایه دهیم. مدیریت محصول با استفاده از اسکرام به صورت صحیح میتواند چالشهای سازمان را به حداقل برساند.
Jira مسائل کار پیچیده را به قطعات کوچکتر و قابل مدیریت تقسیم میکنند. بسته به اینکه تیم شما چگونه از Jira استفاده میکند، یک مورد میتواند نشان دهنده یک کار پروژه، یک تیکت پشتیبانی، یک فرم درخواست مرخصی و غیره باشد.
الگوهای مدیریت محصول به تیم ها کمک میکند تا با ارائه پایهای از اطلاعات حیاتی برای توسعه موفق محصول، سریع شروع کنند.
جدول زمانی آیتمهای کاری، وابستگیها، و نسخهها را ترسیم میکند و همسویی تیمها را در اهداف آسان میکند.
گردش کار منعکسکننده فرآیندهای واقعی، کاهش اصطکاک و سرعت بخشیدن به تحویل است.ابزار جیرا به همراه کانفلوینس یک پکیج کامل و بدون کم و کاست برای PLM (مدیریت چرخه عمر محصول) وPDM )مدیریت داده محصول) می باشد.
7. جمعبندی
آنچه بسیار حایز اهمیت است حمایت مدیریت ارشد و مدیرانC-level سازمان از PLM است. داشتن تفکر سیستمی برای رده بالای مدیریتی سازمان آنچنان اهمیت دارد که با نبود آن بسیاری از فعالیتهای این حوزه دچار چالش میشود. باید سیستم PLM را متناسب با نیازهای خاص شرکت و کسب و کار انتخاب کرد. همچنین باید آموزش لازم در این خصوص به کاربران ارایه شود و از دقت و سازگاری داده با استاندارد بالا کیفیت داده حمایت گردد. برای داشتن داده دقیق و درست نیاز به شفافیت در سازمان میباشد.
نهایتا برای بهبود عملکرد سازمان خود سریعا یک سیستم یکپارچه PLM راهاندازی کنید و از افول سازمان و کاهش رضایت مشتریان و هدر رفت منابع جلوگیری کنید.
8. منابع
- centricsoftware.com
- medium.com
- atlassian.com
- mrpeasy.com
- www.theecommmanager.com
- ITIL, Information Technology Infrastructure Library
- What Is Agile Methodology? (A Beginner’s Guide) [2024] • Asana
- ۲۲ سال تجربه کار در شرکتهای تولید نرم افزار نویسنده
نقش رنگها و تایپوگرافی در طراحی رابط کاربری
فهرست مطالب
نقش رنگها و تایپوگرافی در طراحی رابط کاربری
1. مقدمه
توی دنیای دیجیتال امروز، طراحی رابط کاربری (UI) یکی از مهمترین قسمتهای توسعه اپلیکیشنها و وبسایتهاست. طراحی UI تأثیر مستقیم روی تجربه کاربری (UX) داره و میتونه باعث موفقیت یا شکست یه محصول بشه. دو تا از عناصر کلیدی تو طراحی UI، رنگها و تایپوگرافی هستن. این عناصر نه تنها ظاهر کلی رو تعیین میکنن، بلکه تجربه کاربری رو به شدت تحت تأثیر قرار میدن. تو این مقاله، به نقش رنگها و تایپوگرافی تو طراحی رابط کاربری میپردازیم و میبینیم چطور میتونیم با استفاده درست از این دو عنصر، UX بهتری رو ایجاد کنیم.
2. اهمیت رنگها در طراحی رابط کاربری
روانشناسی رنگها (Color Psychology) 🎨
رنگها قدرت عجیبی در انتقال احساسات و پیامها دارن. هر رنگ میتونه یه حس و حال خاصی رو به کاربر منتقل کنه. مثلا:
– آبی: حس اعتماد، آرامش و امنیت رو القا میکنه. این رنگ برای سایتهای بانکی و پزشکی خیلی مناسب هست.
–سبز: حس سلامتی، تعادل و رشد رو به کاربر میده. این رنگ برای اپلیکیشنهای مربوط به سلامت و محیط زیست عالیه.
– زرد: حس خوشبینی، انرژی و شادی رو القا میکنه. این رنگ برای جلب توجه خوبه ولی استفاده بیش از حدش میتونه باعث خستگی چشم بشه.
– نارنجی: حس خلاقیت، شور و شوق و گرما رو منتقل میکنه. این رنگ برای برندهای فعال و پویا مناسبه.
– بنفش: حس لوکس بودن، خلاقیت و خیالپردازی رو ایجاد میکنه. این رنگ برای برندها با تمرکز بر قدرت و مد مناسبه.
– مشکی: حس قدرت، شیک بودن و رازآلودی رو القا میکنه. این رنگ برای برندهای لوکس و حرفهای مناسبه.
– سفید: حس پاکی، سادگی و مدرن بودن رو منتقل میکنه. این رنگ برای طراحیهای مینیمالیستی خیلی خوبه.
تاثیر رنگها بر تجربه کاربری (User Experience) 🖥️
رنگها میتونن تجربه کاربری رو به شدت تحت تأثیر قرار بدن. چندتا سناریو رو بررسی کنیم:
– سناریو 1: اپلیکیشن خرید آنلاین
فرض کن وارد یه اپلیکیشن خرید آنلاین میشی که رنگ غالبش قرمزه. این رنگ حس هیجان و اضطرار رو القا میکنه و ممکنه باعث بشه که سریعتر تصمیم به خرید بگیری. حالا اگه همین اپلیکیشن با رنگ آبی طراحی شده بود، شاید احساس آرامش بیشتری داشتی و بیشتر وقت میذاشتی تا محصولات رو بررسی کنی.
– سناریو 2: سایت آموزشی
اگه یه سایت آموزشی با رنگهای سبز و زرد طراحی بشه، حس انرژی و خوشبینی رو به کاربر منتقل میکنه و باعث میشه که کاربرها بیشتر از مطالب سایت استفاده کنن و حس مثبتی نسبت به یادگیری داشته باشن.
– سناریو 3: اپلیکیشن مدیتیشن
فرض کن یه اپلیکیشن مدیتیشن با رنگهای آبی و بنفش طراحی شده. این رنگها حس آرامش و خلاقیت رو القا میکنن و باعث میشن که کاربرها بهتر بتونن تمرکز کنن و از مدیتیشن لذت ببرن.
کنتراست و خوانایی (Contrast and Readability) 👀
کنتراست مناسب بین رنگها میتونه به خوانایی متنها و عناصر مختلف کمک کنه. اگه کنتراست کم باشه، کاربر سخت میتونه متن رو بخونه و این باعث خستگی چشم و ناراحتی میشه. مثلا:
– متن سفید روی پسزمینه مشکی: کنتراست بالایی داره و خوندنش راحتتره.
– متن خاکستری روشن روی پسزمینه سفید: کنتراست کمی داره و خوندنش سختتره.
برای بررسی کنتراست رنگها میتونیم از ابزارهایی مثل [WebAIM’s Color Contrast Checker] استفاده کنیم. این ابزارها کمک میکنن تا اطمینان پیدا کنیم که رنگهایی که انتخاب میکنیم، استانداردهای لازم برای خوانایی رو دارن.
3. تایپوگرافی در طراحی رابط کاربری ✍️
انتخاب فونت مناسب (Choosing the Right Typeface) 📚
انتخاب فونت مناسب یکی از مراحل خیلی مهم تو طراحی رابط کاربریه. فونت باید خوانا و متناسب با محتوای سایت یا اپلیکیشن باشه. برای انتخاب فونت مناسب باید به چند نکته توجه کنیم:
– خوانایی (Legibility): فونت باید طوری باشه که حروف و کلمات به راحتی قابل تشخیص باشن.
– هماهنگی با محتوا: فونت باید با محتوای سایت یا اپلیکیشن همخوانی داشته باشه. مثلا فونتهای ساده و خوانا مثل «Arial» یا «Helvetica» برای متنهای بلند مناسبن، در حالی که فونتهای فانتزی برای تیترها و بخشهای کوتاه بهترن.
– هماهنگی با برند: فونت باید با هویت برند همخوانی داشته باشه. مثلا یه برند لوکس ممکنه از فونتهای شیک و استایلدار استفاده کنه، در حالی که یه برند تکنولوژی ممکنه فونتهای مدرن و ساده رو ترجیح بده.
برای پیدا کردن فونتهای مناسب میتونیم از سایتهایی مثل [Google Fonts] استفاده کنیم که مجموعهای از فونتهای مختلف رو ارائه میدن.
اندازه و فاصلهها (Font Size and Spacing) 📏
اندازه فونت و فاصله بین حروف و خطوط هم خیلی مهمه. اگه اندازه فونت خیلی کوچیک باشه، خوندن متن سخت میشه و کاربر خسته میشه. چند نکته برای تنظیم اندازه و فاصلهها:
– اندازه فونت (Font Size): بهتره اندازه فونت اصلی حداقل 16 پیکسل باشه تا خوندنش راحت باشه.
– فاصله بین خطوط (Line Height): فاصله بین خطوط باید به گونهای باشه که متنها منظم و خوانا باشن. به طور معمول فاصله بین خطوط باید 1.5 تا 2 برابر اندازه فونت باشه.
– فاصله بین حروف (Letter Spacing): فاصله بین حروف هم باید به گونهای باشه که حروف به هم نچسبن و خوندنشون راحت باشه. استفاده از ابزارهایی مثل [Modular Scale] میتونه تو تعیین اندازههای مناسب کمک کنه.
هماهنگی با برند (Brand Consistency) 🏷️
تایپوگرافی باید با هویت برند همخوانی داشته باشه. یه مثال واقعی بزنم:
کوکاکولا (Coca-Cola). این برند از یه فونت خاص و منحصر به فرد استفاده میکنه که تو تمام محصولات و تبلیغاتش دیده میشه. این فونت خاص باعث میشه که برند کوکاکولا خیلی راحت شناسایی بشه و تو ذهن کاربرها بمونه. میتونید به سایت [Coca-Cola] سر بزنید تا این هماهنگی رو ببینید.
4. ترکیب رنگها و تایپوگرافی 🎨✍️
ایجاد تعادل بصری (Visual Balance)
ترکیب مناسب رنگها و تایپوگرافی باید به گونهای باشه که تعادل بصری ایجاد کنه. مثلا استفاده از رنگهای تیره و روشن به صورت متعادل، میتونه به هدایت چشم کاربر به نقاط مهم کمک کنه. همچنین، استفاده از تایپوگرافی مناسب برای بخشهای مختلف، مثل تیترها، زیرتیترها و متنهای اصلی، میتونه خوندن محتوا رو راحتتر کنه.
هویت برند (Brand Identity)
رنگها و تایپوگرافی از عوامل اصلی تو شکلگیری هویت برند هستن. هر برند باید یه پالت رنگی و مجموعهای از فونتهای مشخص داشته باشه که تو تمام محصولاتش استفاده میشه. این هماهنگی باعث میشه که کاربران به راحتی برند رو شناسایی کنن و تجربهی یکنواختتری داشته باشن.
جذابیت بصری (Visual Appeal)
ترکیب مناسب رنگها و تایپوگرافی میتونه جذابیت بصری رابط کاربری رو افزایش بده. این جذابیت باعث میشه که کاربران بیشتر به سایت یا اپلیکیشن جذب بشن و مدت بیشتری رو توی اون بگذرونن. مثلا استفاده از رنگهای جذاب و فونتهای خاص برای تیترها، میتونه کاربر رو به خوندن مطالب بیشتر ترغیب کنه.
5. نتیجهگیری 🔍
در نهایت، رنگها و تایپوگرافی دو تا عنصر اساسی تو طراحی رابط کاربری هستن که باید با دقت انتخاب و ترکیب بشن. با شناخت درست از روانشناسی رنگها و اصول تایپوگرافی، میتونیم تجربه کاربری بهتری رو برای کاربرها فراهم کنیم و باعث بشیم که راحتتر و با لذت بیشتر از سایت یا اپلیکیشن ما استفاده کنن. 🌟
6. منابع 📚
– [Aha! Blog: The Psychology of Color in UX]
– [Medium: The Ultimate Guide to Typography in Web Design]
– [Reforge: Designing with Color for Better UX]
نویسنده ✍ :
سارا جهان بخش
یه طراح محصول خوش ذوق و پر انرژی با بیش از 4 سال سابقه کار و علاقهمند به نوشتن و انتقال تجربه 👩
مقاله استراتژی قیمت گذاری محصول
مقدمه
در چشمانداز رقابتی امروز، انتخاب استراتژی قیمتگذاری مناسب میتواند موفقیت یا شکست محصول شما را تعیین کند. این مقاله ۱۰ استراتژی اصلی قیمتگذاری را که فلسفه و رویکرد کلی به قیمتگذاری را تعریف میکنند، بررسی میکند. این موارد رویکردهای کلیتری به قیمتگذاری هستند که با استراتژی کلی شرکت هماهنگ میشوند.
1- قیمت گذاری به اضافه هزینه (Cost-Plus Pricing): رویکرد سنتی
قیمتگذاری به اضافه هزینه یا قیمت گذاری نشانه گذاری شده (Markup Pricing) شامل تعیین قیمتها با افزودن مقدار یا درصد خاصی به کل هزینه شما است. خردهفروشان، تولیدکنندگان، رستورانها، توزیعکنندگان و سایر واسطهها اغلب از روش قیمتگذاری به اضافه هزینه به عنوان راهی ساده و صرفهجویی در زمان برای قیمتگذاری استفاده می کنند. در حالی که قیمت گذاری به اضافه هزینه (افزودن درصد ثابتی به هزینه های شما) ساده است، اما یک اشکال عمده دارد: پویایی بازار یا انتظارات مشتری را در نظر نمی گیرد. به دلیل هزینههای حاشیهای پایین برای محصولات دیجیتال، این روش کمتر کاربرد دارد.
2- قیمت گذاری رقابتی: با دقت در بازار دیجیتال حرکت کنید
این استراتژی شامل تعیین قیمت بر اساس نرخ رقبا است. برای محصولات دیجیتال، هزینههای حاشیهای کمتر اجازه می دهد تا انعطافپذیری بیشتری در قیمتگذاری وجود داشته باشد. چنین روشی ممکن است به خوبی از شرکتهای با سهم متوسط در رقابت با رقبای با سهم بالا یا برای محصولاتی با تفاوت کم اعمال شود. با این حال، رقابت تنها بر اساس قیمت میتواند منجر به سناریوی «اقیانوس سرخ» شود که در نتیجه حاشیه سود پایدار، دست نیافتنی می شود. استراتژی اقیانوس سرخ زمانی است که شرکت ها سعی می کنند از رقبای خود پیشی بگیرند تا سهم بیشتری از تقاضای موجود را به خود اختصاص دهند. با شلوغ شدن فضای بازار، چشم انداز سود و رشد کاهش می یابد. در عوض بهتر است بر روی پیشنهادات ارزش منحصر به فرد تمرکز کنید تا در بازار برجسته شوید.
اگر تازه وارد بازاری شدهاید که چند کسبوکار تثبیتشده در آن وجود دارند، قیمتگذاری مبتنی بر رقابت میتواند یک رویکرد منطقی باشد (اگرچه این روش باید فقط به عنوان نقطه شروع استفاده شود).
فرض کنید یک سیستم CRM جدید برای نمایندگان فروش توسعه دادهاید. شما وارد بازاری شدهاید که به خوبی تثبیت شده (و نسبتاً اشباع شده) است، بنابراین رقابت زیادی برای پایهگذاری قیمتگذاری شما وجود دارد.
ابتدا شرکت پیام گستر را بررسی میکنیم.
سپس CRM همکاران سیستم به نام سرو را مورد بررسی قرار می دهیم.
و در نهایت پکیج های شرکت دیدار را ارزیابی میکنیم
و در نهایت پکیج های شرکت دیدار را ارزیابی میکنیم
با بررسی قیمت های ارائه شده توسط این شرکت ها، اگر قصد ارائه سه طرح مختلف را دارید، باید قیمت گذاری خود را در این محدوده ها شروع کنید:
پلن پایه: 130 هزارتومان تا 170 هزار تومان
پلن پیشرفته: 220 تا 321 هزار تومان
پلن حرفه ای: 370 تا 559 هزار تومان
3- قیمت گذاری زیرکانه (Penetration Pricing): به سرعت سهم بازار را به دست آورید :
قیمت گذاری زیرکانه یا قیمت گذاری نفوذی شامل تعیین قیمت های اولیه پایین برای جذب مشتریان و به دست آوردن سریع سهم بازار می شود. با افزایش وفاداری مشتریان، قیمت ها به تدریج افزایش می یابد. سرویسهای استریم مانند نتفلیکس در ابتدا نرخ اشتراک بسیار پایینی را برای جذب کاربران ارائه میکردند، سپس با تبدیل شدن به رهبران بازار به تدریج قیمتها را افزایش دادند. اسنپ نیز در ابتدا برای جذب مشتریان به تاکسی های اینترنتی در برابر رقبای سنتی خود مانند آژانس ها و تاکسی های تلفنی از این روش استفاده کرد و برای جذب کاربران از تخفیف های قابل توجهی استفاده کرد. با گذشت زمان پیشنهادات تخفیفی این شرکت کاهش پیدا کرد و قیمت های پایه نیز افزایش پیدا کرد.
4- قیمت گذاری پویا (Dynamic Pricing): تطبیق با تقاضای بازار
این استراتژی که به عنوان قیمت گذاری بر اساس تقاضا (Demand pricing) یا قیمت گذاری افزایشی (Surge pricing) نیز شناخته می شود، شامل قیمت گذاری منعطف بر اساس تقاضای فعلی بازار است. با این رویکرد صنایعی که موجودی محدودی دارند میتوانند محصول خود را به بالاترین قیمت ممکن به فروش برسانند. استراتژی قیمت گذاری پویا عموما در صنعت مسافرت – گردشگری و سرگرمی رایج است. برای مثال شما برای خرید بلیط هواپیما، هتل و یا کنسرت خود از یک سایت با توجه به روز، مناسبت و زمان با توجه به متغیر بودن تقاضا، با قیمتهای متفاوتی مواجه میشوید. تاکسی های اینترنتی نیز در دوره های اوج تقاضا، هزینه سفر را افزایش می دهند.
5- تمایز قیمت (Price Discrimination): قیمت ها را متناسب با بخش های مشتری تنظیم کنید
در این استراتژی شرکتها قیمتهای متفاوتی را برای یک محصول یا خدمات مشابه به مشتریان مختلف ارائه میکنند که اغلب بر اساس تمایل مشتریان به پرداخت است. قیمت گذاری مبتنی بر مکان یکی از نمونه های این استراتژی است که بر اساس موقعیت جغرافیایی مشتری، قیمت متفاوتی یا کد تخفیف مخصوص ارائه می دهید مانند شرکت های استریم که بر اساس کشورها مشتری، قیمت را تعیین میکنند یا در برخی شرکت ها قیمت متفاوتی با توجه به سن، دانشجو بودن یا شغل افراد در نظر میگیرند.
6-قیمت گذاری اقتصادی (Economy Pricing): رویکرد کم هزینه
قیمتگذاری اقتصادی شامل تعیین قیمتهای پایین با حداقل هزینههای بازاریابی است و مشتریان حساس به قیمت را هدف قرار می دهد. اگرچه برای شرکتهایی مانند Walmart و IKEA موثر بوده است، با استراتژی قیمتگذاری اقتصادی، هدف شما تولید محصولی با هزینه تولید کمتر از رقبا است (که اغلب به معنای ایجاد محصولی با کیفیت پایینتر) و فروش آن با قیمت کمتر است. ایده این این استراتژی این است که محصول را با حجم بالاتری بفروشید و از این طریق همان سودی را به دست آورید که اگر حجم کمتری را با قیمت بالاتر میفروختید، به دست میآوردید. این استراتژی برای محصولات دیجیتالی که تمایز در آنها کلیدی است، کمتر مناسب است.
7- قیمت گذاری ممتاز (Premium Pricing): ایجاد تصویری از کیفیت بالا
این روش بر عکس روش اقتصادی میباشد. قیمتگذاری ممتاز شامل تعیین قیمتهای بالاتر برای ایجاد تصوری از کیفیت برتر میشود. برندهای لوکسی مانند اپل و رولکس از این روش استفاده میکنند. برای محصولات دیجیتال، این استراتژی مستلزم ارائه ارزش استثنایی و اعتبار برند دارد.
8-استراتژی پیشرو با ضرر (Loss Leader Strategy): جذب مشتریان برای سودهای بلندمدت
این شامل فروش محصولات با ضرر برای جذب مشتری و سود از فروش یا خدمات اضافی است. برای مثال آمازون دستگاه های Kindle خود را با ضرر می فروشد، با این امید که ضرر را از طریق فروش دیجیتال (مانند کتابهای الکترونیک، فیلمها و موسیقی) و اشتراک سرویس ویژه خود جبران کند.
9-قیمتگذاری مبتنی بر ارزش (Value-Based Pricing): “استاندارد طلایی” استراتژیهای قیمتگذاری
قیمتگذاری مبتنی بر ارزش شامل تعیین قیمتها بر اساس ارزش ادراک شده یک محصول میشود. این روش مزایایی مانند تمرکز بر مشتری، سودآوری بالاتر و انعطافپذیری را ارائه میدهد. شرکتهایی مانند اپل و تسلا به طور موفقیتآمیزی از این استراتژی استفاده میکنند. با این حال، این روش نیاز به تحقیقات عمیق بازار و درک دقیق از ادراکات مشتریان دارد. برای مثال محصولات اپل ترکیبی از قیمتگذاری ممتاز و قیمتگذاری مبتنی بر ارزش است. اپل با موفقیت یک برند قوی و ارزش ادراکی حول کیفیت، طراحی، و تجربه کاربری محصولات خود ایجاد کرده است.
10-قیمتگذاری مبتنی بر استفاده (Usage-Based Pricing): پرداخت بر اساس استفاده
محبوب در محصولات SaaS، قیمتگذاری مبتنی بر استفاده شامل دریافت هزینه از مشتریان بر اساس استفاده واقعی آنها میشود. آمازون AWS و Microsoft Azure از این مدل استفاده میکنند. این روش با توجه به اینکه مشتری بر اساس نیاز خود پرداخت میکند انعطافپذیری بالایی دارد. همچنین چرخههای خرید کوتاهتر با توجه به آسان بودن آن و رضایت بهتر مشتری و حفظ آنها ارائه میدهد.
جمع بندی
انتخاب استراتژی قیمتگذاری مناسب برای محصول دیجیتال شما بستگی به عوامل مختلفی دارد، از جمله بازار هدف، رقابت و پیشنهاد ارزش منحصر به فرد شما. کلید موفقیت فروش شما در تطبیق قیمتگذاری با استراتژی کلی کسبوکار و نیازهای مشتریان است. به یاد داشته باشید، قیمتگذاری یک تصمیم یکباره نیست بلکه یک فرآیند مداوم است. استراتژی قیمتگذاری خود را به طور منظم بررسی و تنظیم کنید تا اطمینان حاصل کنید که همچنان از اهداف کسب وکار شما حمایت کرده و تقاضای بازار را برآورده میکند. در مقاله بعدی تکنیک ها یا روش های خاص تری که برای اجرای استراتژی های قیمت گذاری استفاده می شوند از جمله قیمتگذاری مبتنی بر اشتراک، قیمتگذاری روانشناختی فروش مکمل و … را بررسی میکنیم.
منابع
https://www.productcompass.pm/p/product-pricing-strategies-101
https://www.researchgate.net/publication/272352932_Pricing_Strategy
https://www.bdc.ca/en/articles-tools/marketing-sales-export/marketing/pricing-5-common-strategies
https://www.chargebee.com/resources/guides/pricing-strategy/