بلاگ

  • فیچرزدگی یا Feature Creep

    فیچرزدگی یا Feature Creep

    فهرست مطالب

     مقدمه

    اگر در دنیای توسعه محصول، طراحی نرم‌افزار یا مدیریت محصول دستی بر آتش دارید، احتمالاً با واژه‌ای به نام Feature Creep یا «فیچرزدگی» روبه‌رو شده‌اید. حتی اگر نامش برایتان ناآشنا باشد، احتمال زیاد با اثرات مخربش دست‌وپنجه نرم کرده‌اید منظور محصولی است که هر روز پیچیده‌تر می‌شود، کاربران سردرگم می‌مانند و تیم تولید خسته‌تر از همیشه به پایان پروژه فکر می‌کند.

    در این مقاله، می‌خواهیم نگاهی بیاندازیم به اینکه Feature Creep دقیقاً چیست، چرا اتفاق می‌افتد و چطور می‌توان جلوی آن را گرفت.

    مدیر محصول و الویت بندی فیچر

    Feature Creep چیست؟

    به‌زبان ساده، Feature Creep یعنی افزودن بی‌برنامه و بیش از حد قابلیت‌های جدید به یک محصول. این روند معمولاً بدون توجه به استراتژی محصول، نیاز واقعی کاربران یا ظرفیت تیم انجام می‌شود. نتیجه‌اش؟ محصولی که به جای حل یک مشکل، ده‌ها مشکل جدید به وجود می‌آورد.

    تصور کنید که در حال ساخت یک چاقوی چندکاره هستید. اولش فقط یک تیغه و یک دربازکن دارد و همه راضی‌اند. بعد یکی از اعضای تیم پیشنهاد می‌دهد که پیچ‌گوشتی هم اضافه شود. سپس یکی دیگر می‌گوید کاش چراغ قوه هم داشت. بعد نوبت ذره‌بین، قیچی، شارژر خورشیدی و در نهایت قهوه‌ساز می‌رسد!

    حالا شما یک هیولای فلزی در دست دارید که دیگر نه خوش‌دست است و نه واقعاً کاربردی.

    فیچرزدگی

    چرا Feature Creep اتفاق می‌افتد؟

    دلایل زیادی برای ایجاد Feature Creep وجود دارد، از جمله:

    1. فشار از سوی ذینفعان

    هر کدام از ذینفعان (stakeholders) ایده‌ای دارند که به‌نظرشان «ضروری» است. مدیر فروش یک قابلیت خاص می‌خواهد چون مشتری بزرگی درخواستش را داده، تیم مارکتینگ به یک ویژگی چشمگیر نیاز دارد برای تبلیغات، و مدیر عامل هم چیزی را دیده که در رقبا وجود دارد.

    2. نداشتن اولویت‌بندی مشخص

    وقتی هدف‌گذاری و نقشه راه محصول مشخص نباشد، همه چیز “قابل اضافه شدن” به نظر می‌رسد.

    3. ترس از جا ماندن از رقبا

    گاهی تیم‌ها در رقابت با محصولات دیگر، سعی می‌کنند با افزودن هر قابلیت ممکن، عقب‌ماندگی‌شان را جبران کنند. اما غافل از اینکه همین ویژگی‌ها ممکن است باعث افت کیفیت شوند.

    دلیل

    اثرات Feature Creep

    اضافه کردن ویژگی بیشتر لزوماً به معنای رضایت بیشتر کاربر نیست. نمودار معروف «Featuritis Curve» به‌خوبی این موضوع را نشان می‌دهد: در ابتدا، با اضافه شدن چند قابلیت مفید، رضایت کاربر بالا می‌رود و به نقطه‌ای به نام Happy User Peak می‌رسد. اما از آن به بعد، هر ویژگی جدید باعث سردرگمی، نارضایتی و کاهش استفاده‌پذیری می‌شود.

    این موضوع فقط کاربر را آزار نمی‌دهد؛ بلکه:

    • تیم توسعه را تحت فشار می‌گذارد

    • هزینه‌ها را افزایش می‌دهد

    • زمان تحویل را به تاخیر می‌اندازد

    • کیفیت کلی محصول را پایین می‌آورد

    • و در نهایت به تصویر برند آسیب می‌زند

    منحنی فیچر

    راه‌حل چیست؟

    حالا که مشکل را شناختیم، بیایید سراغ راه‌حل‌ها برویم:

    1. تعیین اولویت‌ها با تمرکز بر نیاز کاربران

    قبل از افزودن هر ویژگی، یک سوال ساده بپرسید: «آیا این قابلیت واقعاً مشکلی از کاربران حل می‌کند؟»

    2. نقشه راه مشخص

    یک Product Roadmap داشته باشید و به آن پایبند باشید. پیشنهادات جدید را در بک‌لاگ بگذارید و هر چند وقت یک‌بار آن‌ها را بررسی کنید

     

    3. فرهنگ “نه” گفتن

    نه گفتن به ویژگی‌های غیرضروری یک مهارت است. به ذینفعان توضیح دهید که تمرکز بر کیفیت و سادگی در بلندمدت به نفع همه خواهد بود. در اینجا وجود مهارت مذاکره و مهارت های نرم بسیار مهم هست.

    فیچر زدگی بد برای همه

    جمع‌بندی

    Feature Creep شاید در ابتدا بی‌ضرر به نظر برسد، اما به مرور می‌تواند یک محصول عالی را به یک تجربه گیج‌کننده و ناامیدکننده تبدیل کند. برای جلوگیری از این اتفاق، باید با تمرکز بر نیاز واقعی کاربران، داشتن نقشه راه روشن، و گفت‌وگوی مستمر با ذینفعان، مرزهای پروژه را حفظ کنیم.

    پس دفعه بعد که کسی گفت “بیایید این قابلیت را هم اضافه کنیم”

    لحظه‌ای مکث کنید و بپرسید: “آیا این واقعاً به درد کاربر می‌خورد؟”

    در نهایت باید به شما بگویم که که ما در پروداکت پلن یک دوره تخصصی اصول توسعه فیچر آماده کردیم که به شما پیشنهاد میدم از جزئیاتش دیدن کنی.

    اصول توسعه فیچر

    قدم اول مدیریت محصول

    اصول پایه تا ورود به بازار کار (0 تا 60 درصد)

    دوره مدیریت محصول اصولی پروداکت پلن
  • اولویت بندی فیچر ها در کسب و کار های B2B

    اولویت بندی فیچر ها در کسب و کار های B2B

    فهرست مطالب

     مقدمه

    در نگاه اول، اگر بخواهیم کسب‌وکارهای B2B و B2C را با هم مقایسه کنیم، می‌توان آن‌ها را به دو نوع اقتصاد تشبیه کرد: B2B شبیه اقتصاد انحصاری است، با رقابت کمتر و داده‌هایی محدود برای مقایسه و بنچمارک؛ در حالی که B2C بیشتر به اقتصاد رقابتی شباهت دارد، جایی که رقبا فراوان‌اند و داده‌ها به‌راحتی در دسترس.

    در چنین فضایی، شناخت تفاوت‌های بنیادین این دو مدل، نه تنها ضروری است بلکه می‌تواند مسیر موفقیت یا شکست را رقم بزند به‌ویژه وقتی پای توسعه‌ی فیچرها به میان می‌آید.با در نظر گرفتن دقیق نیازهای مشتری، اهداف بیزینس، و منابع موجود، می‌توان اطمینان حاصل کرد که فیچرهای درست، در زمان درست و به شیوه‌ی درست توسعه پیدا می‌کنند.

     نیاز مشتریان (Customer Needs)

    در B2B، کاربران شما اغلب افراد حرفه‌ای هستند با اهداف و فرآیندهای مشخص. پس سؤال این نیست که «چه چیزی می‌توانیم بسازیم؟»، بلکه این است که:

    • مشتریان چه دردی دارند؟

       

    • چه چیزی کارشان را ساده‌تر می‌کند؟

       

    • در جلسات فروش یا پشتیبانی، مدام چه چیزی را مطالبه می‌کنند؟

       

    گوش دادن فعال به مشتری، تحلیل گفتگوها، و استخراج الگوهای تکرارشونده، اولین گام در مسیر اولویت‌بندی درکسب و کارهای B2B است..

    اهداف کسب و کار (Business Goals)

    نقشه راه محصول به اینکه ما در راستای اهداف کسب و کار تصمیم بگیریم خیلی تاثیر گذار است، نقشه راه محصول فقط یک تقویم نیست؛ یک چارچوب تصمیم‌گیری استراتژیک است. باید تعادل بین نیاز مشتری، اهداف بیزینس، و منابع موجود را حفظ کند.

    • کدام فیچر باید همین حالا توسعه یابد؟
    • کدام مورد می‌تواند در نسخه بعدی بیاید؟
    • آیا فیچر جدید با مسیر رشد محصول سازگار است؟

    داشتن یک نقشه راه واضح، جلوی تصمیم‌گیری‌های احساسی یا واکنشی را می‌گیرد.

    نکته کلیدی این هست:

    استراتژی یعنی بدانیم به چه چیزهایی “نه” بگوییم.

    ظرفیت تیم (Team Capacity)

    هر تیمی، محدودیت دارد چه از نظر زمان، چه نیرو، چه تخصص.
    آیا تیم شما می‌تواند واقعاً تمام آنچه را که در ذهن دارید، در بازه مشخص تحویل دهد؟
    در اولویت‌بندی باید واقع‌گرا باشید. بهتر است یک فیچر حیاتی را کامل و دقیق توسعه دهید تا اینکه چندین فیچر نیمه‌کاره تحویل دهید.

    برای این دید واقع نگر همدلی و ارتباط با تیم از همه چیز مهمتر است. برای تخمین زمانی تسک ها میتوانید از روش های اسکرام و یا بازی اسکرام پوکر استفاده کنید تا در کنار همدلی به یک دید واقعی از زمان انجام تسک برسید.

    جمع بندی

    تا اینجا درباره‌ی اصول تصمیم‌گیری در اولویت‌بندی فیچرها در کسب و کار های B2B صحبت کردیم. اما در عمل، چند نکته‌ی کلیدی وجود دارد که رعایت آن‌ها می‌تواند مسیر تصمیم‌گیری را شفاف‌تر، مؤثرتر و هم‌راستاتر با موفقیت محصول کند:

    ۱. از مشتریان و ذی‌نفعان بازخورد بگیرید

    در B2B، مشتری فقط یک کاربر نیست؛ گاهی یک تیم، یک سازمان یا حتی یک صنعت است. ارتباط مؤثر با مشتریان و ذی‌نفعان اصلی به شما کمک می‌کند بفهمید کدام فیچرها برای آن‌ها حیاتی‌اند و چرا. این گفت‌وگوها گاهی حتی دیدگاه تیم شما را تغییر می‌دهند.

    ۲. انعطاف‌پذیر باشید

    هیچ نقشه راهی قطعی نیست. نیازهای بازار تغییر می‌کند، اولویت‌های مشتری دگرگون می‌شود، و گاهی داده‌هایی به دست می‌آید که مسیر را عوض می‌کند. انعطاف‌پذیری در تصمیم‌گیری، نشانه‌ی بلوغ محصول و تیم است.

    ۳. با تیم شفاف صحبت کنید

    یکی از اشتباهات رایج، این است که تیم اجرایی از دلایل اولویت‌بندی آگاه نیست.
    اگر توسعه‌دهنده‌ها یا طراحان ندانند چرا فلان فیچر اولویت دارد، نمی‌توانند تصمیمات درستی هنگام اجرا بگیرند.
    شفاف‌سازی تصمیم‌ها و دلایل پشت آن‌ها، نه‌تنها بهره‌وری را بالا می‌برد، بلکه مالکیت (ownership) بیشتری در تیم ایجاد می‌کند.

    در نهایت باید به شما بگوییم که ما در پروداکت پلن یک دوره توسعه فیچر برای درک و شناخت این موضوعات آماده کردیم که به شما توصیه میکنیم از جزئیات این دوره دیدن کنید.

    اصول توسعه فیچر

    قدم اول مدیریت محصول

    اصول پایه تا ورود به بازار کار (0 تا 60 درصد)

    دوره مدیریت محصول اصولی پروداکت پلن
  • ۵ کتاب برتر گیمیفیکیشن که هر طراح محصول باید بخواند

    ۵ کتاب برتر گیمیفیکیشن که هر طراح محصول باید بخواند

    ۵ کتاب ارزشمند درباره گیمیفیکیشن که هر طراح محصول باید بخواند!

    گیمیفیکیشن فقط امتیاز و نشان نیست! اگر تا به حال به این فکر کرده‌اید که چطور می‌توان کاربران را درگیر کرد، تجربه‌ای هیجان‌انگیز ساخت و انگیزه‌ای پایدار ایجاد کرد، این ۵ کتاب بهترین منابعی هستند که می‌توانید پیدا کنید.

    معرفی کتابها و هدف آنها

    بهترین کتاب‌های گیمیفیکیشن که نباید از دست بدهید:
    ✅ Actionable Gamification – عمیق‌ترین نگاه به انگیزه‌های روان‌شناختی پشت گیمیفیکیشن، فراتر از امتیاز و لیدربورد.

    ✅ Gamification by Design – راهنمای عملی برای پیاده‌سازی مکانیک‌های بازی در وب و اپلیکیشن‌های موبایل.

    ✅ Loyalty 3.0 – استفاده از داده‌های بزرگ و گیمیفیکیشن برای افزایش تعامل کاربران و کارمندان.

    ✅ Gamification for Product Excellence – چگونه محصولی طراحی کنیم که کاربران را وفادار کند و تعامل را افزایش دهد؟

    ✅ Gamify – چطور گیمیفیکیشن باعث می‌شود مردم کارهای خارق‌العاده انجام دهند؟

    نتیجه‌گیری

    اگر به دنبال ساخت تجربه‌های جذاب‌تر هستید، این کتاب‌ها نقطه شروع فوق‌العاده‌ای هستند. همین حالا این ۵ کتاب ارزشمند را رایگان دانلود کنید و دنیای گیمیفیکیشن را عمیق‌تر کشف کنید! 🚀

    فرم دانلود رایگان نسخه الکترونیک کتابها

  • وبینار مسیر شغلی مدیریت محصول با دکتر علی خدایی از گوگل

    وبینار مسیر شغلی مدیریت محصول با دکتر علی خدایی از گوگل

    در این وبینار به بررسی اینکه یک مدیر محصول کیست؟ وظایفش چیه و چطور میتونیم یک مدیر محصول خوب بشیم می پردازیم.

    راهنمای بخش‌ها

    وبینار مسیر شغلی مدیریت محصول

    یک مدیر محصول بر استراتژی محصول برای ایجاد، توزیع، فروش و دریافت بازخورد در مورد یک محصول یا خدمات خاص تمرکز می کند. در این وبینار ضمن معرفی این شغل به شما کمکتان می کنیم تا ببینید آیا شغلی مدیریت محصول برای شما مناسب است یا نه.

    مدیران محصول نژاد کمیاب از متخصصان فناوری هستند که بر روی چشم انداز یک محصول یا خدمات تمرکز می کنند. آنها استراتژی و نقشه راه را برای محصول تعیین می کنند و با تیم های متقابل کار می کنند تا موفقیت آن را تعریف و اجرا کنند.

    مدیر محصول مسئول استراتژی کلی کسب و کار برای یک محصول خاص است. یک مدیر محصول همچنین ممکن است به تصمیم گیری در مورد نوع محصولی که باید توسعه یابد کمک کند.

    در این وبینار نقشه راه مسیر شغلی مدیر محصول را کامل رسم می‌کنیم و به شما کمک می کنیم تا این شغل را بیشتر بشنایبد.

    این وبینار توسط چه فردی ارائه میشه؟

    دکتر علی خدایی
    علی خدایی
    مدیر ارشد گروه مدیران محصول
    در گوگل

    این رویداد مناسب چه افرادی است؟

    اگه تازه فارغ‌التحصیل شدی و دنبال مهارت‌های عملی می‌گردی
    اگه تازه وارد دنیای محصول شدی و می‌خوای مسیر رو برای خودت شفاف کنی
    یا حتی اگه تو این حوزه تجربه داری و دنبال اطلاعات بروز و شبکه‌سازی هستی

    تاریخ و ساعت ارائه رویداد

    برای دریافت لینک رویداد و کلندر شده توسط تیم ما فرم را پر کنید

  • چند کار مهم که قبل از شروع کسب و کار شخصی باید انجام بدهید

    چند کار مهم که قبل از شروع کسب و کار شخصی باید انجام بدهید

    فهرست مطالب

     مقدمه

    تا حالا شده وقتی کنار دوستتون نشستید، یک‌دفعه سیلی از ایده‌ها به سمتتون هجوم بیاره و انقدر رویاپردازی کنید که طبق محاسباتتون در طی یک هفته‌ آینده ثروت خودتون و دوستتون با بیل گیتس و ایلان ماسک برابری کنه؟

    اما فردای اون روز ساعت 12:20 ظهر، وقتی برای صدمین بار صدای آلارم گوشیتون رو می‌شنوید و بلاخره وقتشه که واقعا بیدار بشید، چشمانتون رو باز می‌کنید و تمام برنامه‌ریزی های روز قبل یک خاطره‌ی محو و  دووور به نظر میرسه.

    این سناریو برای خیلی از ما آشناست. اما اگر این دفعه فرق داشته باشه چطور؟ اگر این شنبه، واقعاً همون شنبه‌ای باشه که شروع متفاوتی رقم می‌زنه چی؟

    پروداکت پلن اینجاست تا این شنبه رو براتون همون شنبه رویایی کنه، یا حداقل اگر نخواییم پیازداغشو زیاد کنیم این شنبه رو همون شنبه ای کنه که جدی تر به فکر برنامه ریزی برای کسب و کار جدیدتون بیفتید.

    در این مقاله قراره بود 10 کار ضروری قبل از شروع کسب و کار رو براتون بگیم و از اونجایی که دیدیم 10 تا کار برای قدم اول سخته و از قدیم شنیدیم که میگن “سنگ بزرگ نشان از نزدن هست” تصمیم گرفتیم درباره 3 کار مهمی که حتما حتما باید قبل از شروع کسب و کار شخصی خودتون انجامش بدید توضیح بدیم و برای راحتتر شدن کار ها تمپلیت رایگانی که بچه های پروداکت پلن براتون آماده کردن رو قرار خواهیم داد.

    پس بیاید اول رویاپردازی کنیم، بعد برنامه‌ریزی کنیم و بعدش… واقعاً دست‌به‌کار بشیم! 🚀

    اول رویاپردازی کنیم، بعد برنامه‌ریزی کنیم و بعدش… واقعاً دست‌به‌کار بشیم!

     خب، حالا که تصمیم گرفتید این شنبه رو با شنبه‌های قبلی متمایز کنید، بیایید به جای غرق شدن در سیل ایده‌ها، چند قدم عملی برداریم. ما نمی‌خوایم لیست بلندبالایی از کارهای پیچیده بهتون بدیم که آخرش فقط باعث بشه بیشتر گیج بشید. به جاش، روی ۳ تا از مهم‌ترین کارها تمرکز می‌کنیم.

    کار مهم اول: مسئله‌ای که می‌خواید حل کنید، دقیق بشناسید

    🚨 مشکل چیه؟
    یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات کارآفرین‌ها اینه که با یک ایده هیجان‌انگیز شروع می‌کنن، بدون اینکه مطمئن بشن واقعاً کسی به اون ایده نیاز داره یا نه.

    نتیجه چی میشه؟

    کلی زمان و انرژی هدر میره، بدون اینکه مشتری واقعی داشته باشید!

    راه‌حل:
    قبل از اینکه وارد فاز اجرا بشید، از خودتون بپرسید:

    • این محصول یا خدمت، چه مشکلی رو حل می‌کنه؟
    • چه کسانی این مشکل رو دارن؟
    • چقدر براشون مهمه که این مشکل حل بشه؟

    🎯 تمرین اول:

    توی یک برگه یا توی تمپلیت رایگانی که براتون گذاشتیم، بنویسید که مشکل واقعی مشتری‌هاتون چیه و چرا محصول شما راه‌حل خوبی براشونه. اگر نتونید اینو به سادگی توضیح بدید، شاید نیاز باشه بیشتر روی ایده‌تون فکر کنید.

    بیایید با یه مثال فرضی بریم جلو تا بتونید راحتتر تمرین رو برای ایده خودتون انجام بدید.

    ایده فرضی: فرض کنید من ایده دارم تا یک کسب و کاری راه بیاندازم تا تا محصولات مورد نیاز آنلاین شاپ ها رو براشون تهیه کنم و بفروشم. محصولاتی از قبیل بسته بندی، استیکر یا استند عکاسی و …

    با توجه به این ایده و استفاده از تمپلیت Problem-Solution Fit مطمئن میشم که ایده‌ی من واقعاً یک مشکل واقعی رو حل می‌کنه و برای مشتری‌ها ارزشمنده.

    مشکل (Problem)

    📍 این محصول یا خدمت، چه مشکلی رو حل می‌کنه؟

    • بسیاری از صاحبان آنلاین‌شاپ‌ها برای پیدا کردن لوازم بسته‌بندی شیک، باکیفیت و مقرون‌به‌صرفه مشکل دارن.
    • باید از چندین تأمین‌کننده خرید کنن، که باعث افزایش هزینه‌ی ارسال و زمان تحویل می‌شه.
    • نبود بسته‌بندی حرفه‌ای، روی تجربه‌ی مشتری و برندینگ تأثیر منفی داره.

    مشتریان هدف (Target Audience)

    📍 چه کسانی این مشکل رو دارن؟
    🎯 گروه‌های اصلی مشتریان:

    • صاحبان آنلاین‌شاپ‌های کوچک و متوسط که محصولاتشون رو از طریق اینستاگرام، دیجی‌کالا، ترب یا سایت‌های شخصی می‌فروشن.
    • کسب‌وکارهای تازه‌کار که دنبال بسته‌بندی‌های حرفه‌ای هستن ولی تأمین‌کننده‌های مطمئن ندارن.
    • فروشندگان محصولات دست‌ساز (مثل جواهرات، صنایع دستی، شمع و غیره) که نیاز دارن بسته‌بندی و ملزومات عکاسی حرفه‌ای داشته باشن تا برندشون جذاب‌تر به نظر بیاد.

    اهمیت مشکل (Pain Severity & Urgency)

    📍 چقدر براشون مهمه که این مشکل حل بشه؟
    مهمه، چون:

    • بسته‌بندی زیبا باعث افزایش اعتماد مشتری، افزایش فروش و تبلیغات دهان‌به‌دهان می‌شه.
    • کسب‌وکارها دنبال راهی برای ساده‌تر کردن تأمین بسته‌بندی و کاهش هزینه‌ها هستن.
    • یک منبع واحد و قابل‌اعتماد برای همه‌ی این محصولات می‌تونه در زمان و هزینه‌ی اون‌ها صرفه‌جویی کنه.
    • رقبای موجود خدمات یکپارچه ارائه نمی‌دن (مثلاً یکی فقط جعبه می‌فروشه، یکی استند عکاسی، یکی استیکر) و این پراکندگی خرید، یک دردسر واقعیه.
    problem solution fit از چند کار مهم که قبل از شروع کسب و کار شخصی باید انجام بدهید

    کار مهم دوم: مطمئن بشید که برای این مشکل، مشتری هست

    🚨 مشکل چیه؟
    خیلی از کسب‌وکارها شکست می‌خورن چون محصولی رو می‌سازن که کسی حاضر نیست براش پول بده. ایده‌ی شما ممکنه فوق‌العاده باشه، اما اگر کسی براش هزینه نکنه، عملاً کار نمی‌کنه.

    ✅ راه‌حل:

    • یه تحقیق سریع انجام بدید: آیا افراد دیگه‌ای دارن محصول مشابهی می‌فروشن؟ (اگر بله، یعنی بازار هست!)
    • با چند نفر از مشتری‌های احتمالی صحبت کنید و ببینید حاضرن برای راه‌حل شما هزینه کنن یا نه. حواستون باشه آدم ها حرف‌هایی که میزنند با کار هایی که انجام میدن متفاوته. پس حواستون باشه چجوری دارید ازشون سوال میپرسید. سوال هایی که ازشون میپرسید باید اونها رو در موقعیت قرار بده نه اینکه نظرشون رو ازشون بپرسید.

    🎯 تمرین دوم:

    یه لیست از ۱۰ نفر که ممکنه مشتری شما باشن بنویسید و باهاشون صحبت کنید. ببینید که آیا واقعاً این مشکل رو دارن و حاضرن براش هزینه کنن یا نه. این کار رو همین امروز انجام بدید!

    برای حل این تمرین با ادامه مثال فرضی میریم جلو تا بتونید برای ایده خودتون راحتتر تمرین رو انجام بدید.

    اول از همه چند آنلاین شاپ را پیدا میکنم و بهشون پیام میدم. اگر بخوام ده تا پاسخ داشته باشم باید به تعداد بالاتری پیام بدم. چون همه آدم ها این وقت رو نمیذارند تا سوالات من رو جواب بدند. بعد از اینکه لیست مشتریان بالقوه خودم رو پیدا کردم. یک پرسشنامه تعریف میکنم. این پرسشنامه میتونه در حد یک پیام یا شاید یک لینک از پرسلاین یا گوگل فرم باشه تا آدم ها بتونند راحتتر جواب بدند.

    پرسشنامه فرضی:

    📝 سوالات تحقیق بازار

    • در حال حاضر از چه نوع بسته‌بندی برای ارسال محصولات خود استفاده می‌کنید؟
      جعبه‌های آماده از بازار
      پاکت‌های پستی ساده
      بسته‌بندی اختصاصی با لوگوی خودم
      ترکیبی از چند مدل مختلف
      سایر: ___________
    • مهم‌ترین چالشی که در تهیه بسته‌بندی دارید چیست؟
      قیمت بالا
      تنوع کم و سخت پیدا شدن گزینه‌های مناسب
      کیفیت پایین و آسیب‌پذیری بسته‌بندی
      زمان‌بر بودن خرید و تأمین بسته‌بندی
      سایر: ___________
    • اگر یک تأمین‌کننده همه ملزومات بسته‌بندی مورد نیازتان را یکجا فراهم کند، چقدر احتمال دارد که از او خرید کنید؟
      حتماً خرید می‌کنم
      اگر قیمت‌ها مناسب باشد، خرید می‌کنم
      شاید، بستگی به کیفیت محصولات دارد
      نیازی به این خدمات ندارم
    • برای هر سفارش چقدر حاضرید بابت بسته‌بندی هزینه کنید؟
      کمتر از ۵۰۰۰ تومان
      بین ۵۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰ تومان
      بین ۱۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ تومان
      بیشتر از ۳۰۰۰۰ تومان
    • چه عواملی در انتخاب تأمین‌کننده بسته‌بندی برای شما مهم‌تر است؟ (حداکثر ۲ گزینه را انتخاب کنید)
      قیمت مناسب
      کیفیت بالای محصولات
      ارسال سریع
      امکان شخصی‌سازی و چاپ لوگو
      تنوع محصولات
    • چه محصولاتی برای بسته‌بندی و برندینگ کسب‌وکار شما جذاب‌تر هستند؟
      جعبه‌های آماده با طرح‌های خاص
      پاکت‌های بسته‌بندی با لوگوی اختصاصی
      استندهای عکاسی برای بهبود تصاویر محصول
      استیکر، کارت تشکر و تگ‌های برندینگ
      سایر: ___________
    • از چه کانال‌هایی معمولاً تأمین‌کنندگان بسته‌بندی را پیدا می‌کنید؟
      اینستاگرام
      تلگرام و واتساپ
      فروشگاه‌های عمده‌فروشی آنلاین (مثل دیجی‌کالا، ترب و …)
      بازارهای فیزیکی (مانند بازار بزرگ تهران)
      سایر: ___________
    • (سؤال باز) آیا پیشنهادی یا نکته‌ای درباره بهبود خدمات تأمین‌کننده‌های بسته‌بندی دارید؟
      ________________________________________________________

    📢 ممنون از زمانی که برای این پرسشنامه گذاشتید! 🙌

    بعد از انجام شدن پرسشنامه ها باید یک نتیجه‌گیری اولیه از پرسشنامه ها داشته باشیم و مشکلات رایج مشتریان را پیدا کنیم و با صحت سنجی حدسیات خودمون با دلی مطمئن شروع به ساخت محصول کنیم.

    🔥 اگر حداقل ۳۰٪ از پاسخ‌دهنده‌ها بگن که حاضرن از این سرویس استفاده کنن، ایده‌ی شما پتانسیل اجرا داره!

    تحقیق سریع

    کار مهم سوم:تخمین بازار مصرف

    🚨 مشکل چیه؟
    یکی از رایج‌ترین اشتباهات کارآفرینان اینه که بدون برآورد اندازه بازار، کسب‌وکارشون رو شروع می‌کنن. اگر ندانید چند نفر واقعاً به محصول شما نیاز دارند و حاضرند بابتش پول بدهند، ممکنه در آینده با کمبود مشتری یا عدم سوددهی مواجه بشید.

    راه‌حل:
    ۱. تعداد مشتریان بالقوه رو تخمین بزنید:

    • چه تعداد کسب‌وکار یا افراد به محصول یا خدمت شما نیاز دارند؟
    • آیا این بازار در حال رشد هست یا رو به کاهش؟

    ۲. ارزش بازار رو برآورد کنید:

    • هر مشتری به‌طور میانگین چقدر هزینه می‌کنه؟
    • اگر ۱٪ از این بازار رو به‌دست بیارید، چقدر درآمد خواهید داشت؟

    ۳. سهم خودتون رو از بازار مشخص کنید:

    • آیا رقبا در این بازار فعال‌اند؟
    • شما چطور می‌تونید سهم خودتون رو بگیرید؟

    🎯 تمرین سوم:

    بازار خودتون رو تخمین بزنید!

    برای حل این تمرین با ادامه مثال فرضی میریم جلو تا بتونید برای ایده خودتون راحتتر تمرین رو انجام بدید.

    چطور بازار را تخمین بزنیم؟

    برای برآورد اندازه بازار، می‌توان از روش TAM, SAM, SOM استفاده کرد:

    • TAM (Total Addressable Market): کل بازار هدف (همه فروشگاه‌های آنلاین که به بسته‌بندی نیاز دارند)
    • SAM (Serviceable Available Market): بخشی از TAM که واقعاً در دسترس و هدف‌گذاری‌شده است
    • SOM (Serviceable Obtainable Market): بخشی از SAM که در بازه زمانی مشخص می‌توان تصاحب کرد

    حل تمرین سوم – تخمین بازار برای مثال فرضی

    تخمین تعداد مشتریان بالقوه:

    • بر اساس داده‌های رسمی، حدود 1 میلیون فروشگاه اینترنتی در ایران فعالیت می‌کنند.
    • فرض کنیم 30٪ این فروشگاه‌ها محصولات فیزیکی ارسال می‌کنند → 300 هزار فروشگاه بالقوه.

    تخمین ارزش بازار:

    • اگر هر فروشگاه به‌طور میانگین ماهانه 1 میلیون تومان برای بسته‌بندی هزینه کند:
      • TAM = 300,000 × 1,000,000 = 300 میلیارد تومان در ماه

    تخمین سهم بازار (SOM)

    • اگر بتوانیم در 6 ماه اول 0.5٪ این بازار را جذب کنیم:
      • SOM = 1,500 فروشگاه × 1,000,000 = 1.5 میلیارد تومان در ماه
    تخمین بازار مصرف

    این شنبه فرصت بی نظیری هست که بلاخره استارت بزنید و از این شنبه کسب و کارتون رو شروع کنید به همین خاطر می‌تونید تمپلیت  رایگان Problem-Solution Fit، نحوه کار با پرسلاین و توضیح روش های TAM, SAM, SOM برای تخمین بازار را از طریق فرم زیر دانلود کنید. 👇

    دانلود تمپلیت رایگان از این شنبه کسب و کارم رو شروع میکنم! 👇

  • سمینار Detached

    سمینار Detached

    گزارش سمینار detached

    پنجشنبه، ۲۹ آذرماه، در برج فناوری شریف، سمیناری متفاوت برگزار شد؛ یک رویداد که نه‌تنها فرصتی برای یادگیری بود، بلکه دریچه‌ای به پشت‌صحنه دنیای واقعی دیزاین سیستم‌ها باز کرد.

     

    همه‌چیز با یک سوال ساده اما چالش‌برانگیز آغاز شد:
    آیا طراحی یک دیزاین سیستم از صفر ارزشش را دارد یا صرفاً هزینه‌ای اضافی است؟

    این سوال، انگیزه‌ای شد تا متخصصان و علاقه‌مندان به طراحی محصول گرد هم بیایند و از تجربیات واقعی بشنوند.

    آرمان خواجه وند

    آرمان خواجه‌وند، مهندس دیزاین سیستم در شرکت تپسی‌فود

    با ورود شرکت‌کنندگان، فضایی صمیمی شکل گرفت. در ابتدا، فرصتی بود تا افراد با هم آشنا شوند و ارتباطات اولیه برقرار کنند. در این بازه از سمینار با شبکه‌سازی و گفتگوهای غیررسمی ادامه یافت. این بخش ابتدایی، فرصتی بود تا شرکت‌کنندگان دایره ارتباطات حرفه‌ای خود را گسترش دهند و از تجربیات یکدیگر بیاموزند.


    سپس، توجه‌ها به آرمان خواجه‌وند، مهندس دیزاین سیستم در شرکت تپسی‌فود جلب شد. آرمان با یک ارائه بی‌نظیر و کاربردی، بسیاری از مفاهیم کلیدی را به زبانی ساده و قابل‌فهم توضیح داد. 

    او درباره سرفصل‌های کلیدی دیزاین سیستم مثل:
    🔴 شناخت جنس و انواع کامپوننت‌ها
    🔴 تسلط به انواع توکن و سینتکس
    🔴 نقش دیزاین سیستم در CI/CD
    🔴 استراتژی انتخاب دیزاین سیستم
    🔴 کنوانسیون نام‌گذاری واریانت‌ها

    توضیح کامل داد. او از جنس و انواع کامپوننت‌ها گفت و اینکه چگونه این اجزا می‌توانند قلب تپنده یک دیزاین سیستم باشند. بحث به توکن‌ها و Syntax آن‌ها کشیده شد؛ ابزارهایی که فراتر از تکنیک‌های ساده، پایه‌های اصلی یکپارچگی طراحی هستند. آرمان همچنین نقش دیزاین سیستم در فرآیندهای توسعه و استقرار مستمر (CI/CD) را تحلیل کرد و با ارائه مثال‌هایی واقعی، چالش‌ها و راه‌حل‌ها را توضیح داد. از همه جذاب‌تر، زمانی بود که درباره استراتژی‌های انتخاب و کنوانسیون‌های نام‌گذاری واریانت‌ها صحبت کرد و نشان داد که این موارد چگونه می‌توانند به نظم و کارآمدی پروژه‌ها کمک کنند.

    سمینار detached

    در حین ارائه، شرکت‌کنندگان سوالات خود را مطرح می‌کردند و آرمان با حوصله و دقت به هر یک پاسخ می‌داد. این بخش، یکی از نقاط قوت رویداد بود؛ جایی که تجربه‌های واقعی به گفتگویی تعاملی و آموزنده تبدیل شدند. 

    شبیر صاحبقرانی

    بعد از ارائه درباره دیزاین سیستم و برطرف شدن تمام سوالات شرکت کنندگان، شبیر صاحبقرانی، موسس پروداکت پلن، سخنرانی کوتاهی ارائه داد. او با انرژی و انگیزه، درباره اهمیت دیزاین سیستم‌ها در استراتژی طراحی محصول صحبت کرد و برنامه های آتی پروداکت پلن که خبر از محصول جدید مربوط به دیزاین سیستم هست را با حضار به اشتراک گذاشت.

    سمینار detached

    رویداد با شبکه‌سازی و گفتگوهای غیررسمی ادامه یافت. این بخش پایانی، فرصتی بود تا شرکت‌کنندگان دایره ارتباطات حرفه‌ای خود را گسترش دهند و از تجربیات یکدیگر بیاموزند.

    در پایان، این سمینار نه‌تنها پاسخی به سوال اصلی‌اش داد، بلکه تجربه‌ای الهام‌بخش برای همه ما بود. از آرمان خواجه‌وند برای ارائه دقیق و ارزشمندش و از شبیر صاحبقرانی برای مشارکت تاثیرگذارش صمیمانه تشکر می‌کنیم. همچنین از همه شرکت‌کنندگانی که با حضورشان به این رویداد جان بخشیدند، قدردانی می‌کنیم.

    این فقط آغاز است. منتظر رویدادهای آینده ما باشید!

  • ProductDesign and Organizational Culture

    ProductDesign and Organizational Culture

    فهرست مطالب

    طراحی محصول و فرهنگ سازمانی چطور بر هم تأثیر می‌گذارند؟


    مقدمه

    چرا فرهنگ سازمانی مهمه؟

    شاید شما هم تجربه کرده باشید، وارد یه شرکت می‌شید و از همون بدو ورود می‌تونید حس کنید که حال و هوای اونجا چطوریه. تیم‌ها چطور با هم تعامل می‌کنن، چقدر فضا دوستانه یا خشک و رسمی به نظر می‌رسه، و حتی اینکه ارزش‌ها و اولویت‌های شرکت چیا هستن. این همون چیزیه که بهش می‌گن فرهنگ سازمانی

    فرهنگ سازمانی مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها، و رفتارهایی هست که افراد توی یه شرکت دنبال می‌کنن. این فرهنگ توی همه چیز دیده می‌شه، از نحوه برخورد مدیران با تیم‌ها گرفته تا اینکه طراحی محصول به چه شکلی انجام می‌شه. پس تعجبی نداره که طراحی محصول به شدت تحت تأثیر این فرهنگ قرار بگیره.

    برای مثال : فرض کنید وارد دو شرکت متفاوت می‌شید؛ که یکی فضا خیلی دوستانه است و همه با هم آزادانه تعامل می‌کنن، اما توی یه شرکت دیگه همه چیز رسمی و خشک به نظر می‌رسه. این تفاوت در نحوه تعامل افراد، نمایانگر فرهنگ سازمانی این شرکت‌هاست.

    توی این مقاله، می‌خوایم به این موضوع بپردازیم که چطور طراحی محصول و فرهنگ سازمانی می‌تونن همدیگه رو تحت تأثیر قرار بدن و به هم کمک کنن تا بهتر بشن.

    کار تیمی

    تأثیر فرهنگ سازمانی روی طراحی محصول

    اولین و شاید مهم‌ترین تأثیر فرهنگ سازمانی روی روند طراحی محصول، طرز فکر و رویکرد تیم طراحی‌ست. شرکت‌هایی که در فرهنگشون بر نوآوری، انعطاف‌پذیری و خلاقیت تأکید دارن، طبیعتاً تیم طراحی رو به تجربه و جسارت در ارائه ایده‌های جدید تشویق می‌کنن.

    برای مثال، اگه توی یه شرکت مدیران دائماً به دنبال بهینه‌سازی محصولات موجود باشن و از ریسک‌پذیری جلوگیری کنن، طراح‌ها هم به‌ناچار به سمت طراحی‌های امن و غیرخلاقانه حرکت می‌کنن. برعکس، شرکت‌هایی که روی تحقیق و توسعه سرمایه‌گذاری می‌کنن و به کارمندانشون آزادی عمل می‌دن، معمولاً شاهد طراحی‌های نوآورانه‌تری هستن.

    فرهنگ سازمانی باز و منعطف می‌تونه به تیم طراحی این امکان رو بده که دیدگاه‌های متنوعی رو در نظر بگیرن و با آزمایش ایده‌های جدید، محصولاتی طراحی کنن که واقعاً با نیازهای کاربر هم‌خوانی داشته باشه. به‌علاوه، چنین فرهنگی باعث می‌شه بازخوردهای کاربرها توی مراحل مختلف طراحی بیشتر مورد توجه قرار بگیره، که در نهایت به ایجاد محصولی با کاربرپسندی بالاتر کمک می‌کنه.

    teamwork

    نقش مدیران در تعامل بین فرهنگ سازمانی و طراحی محصول

    یکی از نکات کلیدی توی این بحث، نقش مدیرانه. مدیران نه تنها باید فرهنگ مناسبی رو توی سازمان ایجاد کنن، بلکه باید خودشون هم به عنوان مدل‌های قابل اعتماد برای تیم‌ها عمل کنن. اون‌ها باید جوری عمل کنن که ارزش‌های اصلی سازمان به‌وضوح توی رفتار و تصمیماتشون دیده بشه.

    یه مدیر خوب باید طراحان رو به خلاقیت و ایده‌پردازی تشویق کنه. اگه مدیران دائماً از تیم‌ها حمایت کنن، طراح‌ها با انگیزه بیشتری کار می‌کنن و حس امنیت بیشتری برای آزمایش ایده‌های جدید دارن. در نتیجه، طراحی محصول هم به سمت کیفیت بالاتر و نوآورانه‌تر حرکت می‌کنه.

    در گوگل، مدیران همیشه تلاش می‌کنن تا تیم‌های طراحی رو به ارائه ایده‌های خلاقانه و نوآورانه تشویق کنن. این رویکرد باعث می‌شه محصولات مبتکرانه‌ای مثل Google Maps تولید بشه و بتوان با روش های سنجش موفقیت محصول آن را اندازه گیری کرد.

    نوآوری در شرکت گوگل

    چطور طراحی محصول می‌تونه فرهنگ سازمانی رو تغییر بده؟

    طراحی محصول نه تنها از فرهنگ سازمانی تأثیر می‌گیره، بلکه می‌تونه روی اون هم تأثیر بذاره. فرض کنید تیم طراحی یه محصولی رو ارائه می‌ده که خیلی موفقیت‌آمیزه و باعث می‌شه کاربران از اون به شدت راضی باشن. این موفقیت می‌تونه توی کل سازمان یه روحیه مثبت و انگیزه برای تلاش بیشتر ایجاد کنه.

    محصولات موفق می‌تونن به نمادهای فرهنگی سازمان تبدیل بشن و ارزش‌های سازمان رو به کارمندان و مشتریان نشون بدن. برای مثال، وقتی یه شرکت محصولی رو طراحی می‌کنه که بر پایه نیازهای واقعی کاربران ساخته شده، این نشون‌دهنده تعهد سازمان به کاربرمحوری و نوآوریه. با این روش، طراحی محصول تبدیل به ابزاری برای تغییر فرهنگ سازمانی می‌شه.

    اپل با عرضه آیفون، نه تنها محصولی نوآورانه خلق کرد، بلکه فرهنگ نوآوری و خلاقیت رو در کل سازمان تقویت کرد و به تیم‌ها انگیزه مضاعفی برای ارائه محصولات بهتر داد.

    تغییر فرهنگ سازمانی

    چالش‌های طراحی در فرهنگ‌های مختلف سازمانی

    یکی از نکات مهمی که باید بهش توجه کنیم، اینه که همه فرهنگ‌های سازمانی یه جور نیستن. بعضی از شرکت‌ها به شدت رسمی هستن، در حالی که بعضی دیگه بسیار منعطف و آزاد. این تفاوت‌ها می‌تونه چالش‌هایی رو برای تیم طراحی ایجاد کنه.

    برای مثال، توی یه شرکت با فرهنگ خیلی رسمی، ممکنه فرآیند تصمیم‌گیری خیلی طول بکشه و طراح‌ها نتونن به سرعت ایده‌های جدید رو پیاده کنن. از طرف دیگه، شرکت‌هایی که بیش از حد آزاد هستن ممکنه بدون داشتن یک چارچوب مشخص، ایده‌های مختلف رو امتحان کنن و نتیجه نهایی گم بشه.

    چالش دیگه اینه که بعضی از شرکت‌ها به اندازه کافی به بازخورد کاربرها توجه نمی‌کنن. این باعث می‌شه که طراحی‌ها بیشتر بر اساس فرضیات داخلی باشه تا نیازهای واقعی کاربران. در این حالت، فرهنگ سازمانی می‌تونه به یه مانع بزرگ برای طراحی محصول کاربرمحور تبدیل بشه.

    در یک شرکت بوروکراتیک، فرآیندهای تصمیم‌گیری طولانی و پیچیده می‌تونه جلوی نوآوری تیم طراحی رو بگیره و سرعت ایده‌پردازی رو کاهش بده. اما در یک شرکت با فرهنگ بازتر، تیم‌ها آزادانه‌تر و سریع‌تر ایده‌های جدید رو امتحان می‌کنن.

    چالش‌های طراحی

    اهمیت هم‌راستایی بین تیم‌ها

    برای اینکه یه محصول موفق طراحی بشه، ارتباط مؤثر بین تیم‌های مختلف خیلی مهمه. فرهنگ سازمانی باید یه محیطی ایجاد کنه که تیم‌ها بتونن به راحتی با هم ارتباط بگیرن و همکاری کنن. به عنوان مثال، تیم‌های طراحی و توسعه باید به شکلی هم‌راستا کار کنن تا محصول نهایی بدون مشکل به بازار عرضه بشه.

     

    یکی از راه‌های تقویت این هم‌راستایی، ایجاد جلسات منظم بین تیم‌ها و اشتراک‌گذاری بازخوردهاست. وقتی همه افراد سازمان توی فرآیند طراحی محصول مشارکت کنن، محصول نهایی بهتر به نیازهای کاربران پاسخ می‌ده و همه از نتیجه راضی‌تر هستن.

    تیم

    مثال‌هایی از شرکت‌های موفق

    شرکت‌هایی مثل  اپل  و  گوگل  همیشه به عنوان مثال‌های عالی از تعامل مؤثر بین طراحی محصول و فرهنگ سازمانی شناخته می‌شن. اپل با تمرکز بی‌نظیر روی جزئیات و تجربه کاربری، موفق شده یه فرهنگ سازمانی خلق کنه که همه افراد شرکت در راستای ارائه بهترین محصول ممکن تلاش می‌کنن.

    گوگل هم با تشویق کارمندان به خلاقیت و نوآوری، فضایی رو ایجاد کرده که تیم‌های مختلف می‌تونن بدون ترس از شکست ایده‌های جدید رو امتحان کنن. این فرهنگ منجر به طراحی محصولاتی شده که همیشه نیازهای کاربران رو به بهترین شکل ممکن پوشش می‌ده.

    گوگل

    نتیجه‌گیری

    تعادل بین فرهنگ و طراحی

    در نهایت، طراحی محصول و فرهنگ سازمانی دو عنصر جدا نشدنی هستن که هر کدوم می‌تونن روی دیگری تأثیر زیادی بذارن. یه فرهنگ سازمانی باز و نوآورانه می‌تونه محیطی ایجاد کنه که در اون تیم‌ها بدون ترس از شکست، به دنبال ارائه بهترین محصولات ممکن باشن. از طرف دیگه، طراحی‌های موفق می‌تونن به نمادهای فرهنگی تبدیل بشن و روحیه سازمان رو تقویت کنن.

    کلید موفقیت اینه که بین این دو عامل تعادل برقرار بشه. با ایجاد یه فرهنگ سازمانی که به خلاقیت، نوآوری و همکاری توجه داره، می‌تونیم محصولاتی رو طراحی کنیم که نه تنها نیازهای کاربران رو به بهترین شکل برآورده می‌کنن، بلکه فرهنگ سازمانی رو هم به سمت رشد و بهبود هدایت می‌کنن.

    تعادل بین فرهنگ و طراحی

    شما چی فکر می‌کنید؟

     آیا توی سازمانی کار کردید که فرهنگش روی طراحی محصول تأثیر گذاشته باشه؟ یا شاید خودتون تجربه‌ای از تأثیرگذاری طراحی محصول روی فرهنگ سازمانی داشتید؟ تجربیاتتون رو برامون بنویسید!

  • روش های اندازه گیری موفقیت محصول

    روش های اندازه گیری موفقیت محصول

    فهرست مطالب

    روش های اندازه گیری موفقیت محصول


     مقدمه

    در محیط تجاری پرتلاطم امروز، موفقیت سازمان‌ها به مدیریت مؤثر محصول و استفاده از شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) وابسته است. این شاخص‌ها نه تنها ابزارهایی قابل اندازه‌گیری برای ارزیابی مسیر پیشرفت محصولات هستند، بلکه نقش مهمی در ایجاد شفافیت، همسویی تیم‌ها و تسهیل تصمیم‌گیری آگاهانه ایفا می‌کنند. با تعریف و نظارت بر KPIها، مدیران محصول می‌توانند اطمینان حاصل کنند که محصولات نه تنها در جهت اهداف استراتژیک حرکت می‌کنند، بلکه ارزش واقعی برای مشتریان و سازمان خلق می‌کنند. این مقاله به بررسی مفهوم، اهمیت، انواع و مثال های رایج KPIها در مدیریت محصول می‌پردازد.

    شاخص‌های کلیدی (KPI)

    شاخص کلیدی (KPI)  چیست؟

    شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) معیارهای مشخص و قابل اندازه‌گیری هستند که برای سنجش عملکرد یک محصول در طول زمان استفاده می‌شوند. این شاخص‌ها به مدیران محصول و ذینفعان کمک می‌کنند تا دریابند که آیا محصول در مسیر درستی حرکت می‌کند و اهداف خود، مانند ایجاد ارزش برای مشتریان، جذب بازار یا دستیابی به اهداف تجاری، را برآورده می‌کند. شاخص‌های کلیدی (KPI) را می‌توان در سطوح مختلف مدیریت محصول، از جمله سطح ویژگی‌ها، سطح محصول کلی و سطح استراتژیک سازمانی، به کار گرفت.

    چرا شاخص‌های کلیدی (KPI) مهم هستند؟

    در دنیای امروز که مبتنی بر داده است، اعداد نقش مهمی در تصمیم‌گیری دارند. یکی از مؤثرترین ابزارها برای بهره‌گیری از داده‌ها و اعداد، شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) است.

    محاسبه شاخص‌های کلیدی (KPI)، به شما می‌گوید که در کجای راه قرار دارید، چه میزان به اهداف تعیین شده خود نزدیک شده‌اید، چه میزان انحراف از اهداف داشته‌اید و به مدیران جهت گرفتن تصمیمات استراتژیک و برنامه‌ریزی‌های آتی کمک کننده خواهد بود.

    مدیران محصول با توجه به محصول خود تعدادی از شاخص‌های کلیدی را مورد نظر قرار داده و در بازه‌های زمانی مشخص اقدام به محاسبه آن نموده و نتایج آن را تحلیل می‌نمایند.

    انواع متداول شاخص‌های کلیدی (KPI)

    شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) معمولاً به چهار دسته کلی تقسیم می‌شوند که هر کدام ویژگی‌ها، چارچوب زمانی و سطح خاصی از کسب‌وکار را پوشش می‌دهند. این دسته‌بندی‌ها کمک می‌کنند تا KPIها با اهداف و نیازهای هر بخش از سازمان همسو باشند.

    علاوه بر این، شاخص‌های کلیدی مختلف ممکن است توسط تیم‌ها یا بخش‌های گوناگون یک کسب‌وکار، مانند محصول، بازاریابی، فروش یا عملیات، مورد استفاده قرار گیرند تا عملکرد در سطح‌های مختلف به طور دقیق ارزیابی شود.

     

    استراتژیک

    شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) استراتژیک بالاترین سطح را دارند و اغلب برای اندازه‌گیری سلامت کلی کسب‌وکار یا یک محصول در بلندمدت استفاده می‌شوند. این نوع شاخص‌ها تصویر کلی از عملکرد ارائه می‌دهند، اما ممکن است جزئیات عمیقی در مورد فرآیندهای خاص ارائه نکنند.

    مدیران ارشد معمولاً از KPIهای استراتژیک برای ارزیابی موفقیت کلی محصول یا شرکت استفاده می‌کنند. نمونه‌هایی از این شاخص‌ها عبارتند از: بازگشت سرمایه (ROI)، حاشیه سود، سهم بازار یا درآمد کلی محصول.

    عملیاتی

    KPIهای عملیاتی روی بازه‌های زمانی کوتاه‌تر تمرکز دارند و برای ردیابی و تحلیل فعالیت‌ها یا عملکردهای خاص به کار می‌روند. این شاخص‌ها به مدیران محصول و تیم‌ها کمک می‌کنند تا فرآیندهای روزانه یا ماهانه را تجزیه‌وتحلیل کرده و به سؤالات ناشی از KPIهای استراتژیک پاسخ دهند.

    به‌عنوان‌مثال، اگر KPI استراتژیک نشان دهد که سهم بازار یک محصول در حال کاهش است، مدیر محصول ممکن است با استفاده از KPIهای عملیاتی بررسی کند که کدام بخش‌های محصول (مانند یک ویژگی خاص یا کانال فروش) نیاز به بهبود دارند.

    عملکردی

    KPIهای عملکردی در بخش‌ها یا عملکردهای خاص یک کسب‌وکار متمرکز هستند و بیشتر برای ردیابی فعالیت‌های مشخص در این حوزه‌ها طراحی شده‌اند. برای مثال، یک تیم مالی ممکن است تعداد مشتریان جدیدی را که به سیستم پرداخت اضافه می‌شوند، دنبال کند. در مقابل، تیم بازاریابی می‌تواند تعداد کلیک‌های دریافت‌شده از یک کمپین ایمیلی را اندازه‌گیری کند.

    این نوع KPIها ممکن است هم استراتژیک و هم عملیاتی باشند، اما چیزی که آن‌ها را متمایز می‌کند، ارائه بیشترین ارزش برای یک مجموعه خاص از کاربران یا تیم‌ها است. در حوزه مدیریت محصول، KPIهای عملکردی می‌توانند شامل نرخ پذیرش یک فیچر جدید یا تعداد خطاهای گزارش‌شده توسط کاربران باشند.

    پیشرو / عقب مانده

    KPIهای پیشرو/ عقب‌مانده داده‌ها را از نظر زمان‌بندی تحلیل توصیف می‌کنند و نشان می‌دهند که آیا این شاخص‌ها به آینده اشاره دارند یا اتفاقاتی که در گذشته رخ داده‌اند را نشان می‌دهند.

    • KPI پیشرو: این شاخص‌ها به روندها و تغییراتی اشاره دارند که در آینده ممکن است رخ دهند. برای مثال، نرخ افزایش گزارش‌های کاربران درباره یک مشکل ممکن است به افت رضایت مشتری در آینده اشاره کند.
    • KPI عقب‌مانده: این شاخص‌ها نتایج نهایی را نشان می‌دهند و معمولاً وضعیت گذشته را ارزیابی می‌کنند. برای مثال، حاشیه سود یک محصول، نتیجه عملکرد کلی آن است و به عنوان یک شاخص عقب‌مانده در نظر گرفته می‌شود.

    در مدیریت محصول، KPIهای پیشرو می‌توانند شامل نرخ جذب اولیه کاربران برای یک فیچر جدید باشند، در حالی که KPIهای عقب‌مانده ممکن است شامل نرخ نگهداشت کاربران(CRR) یا درآمد ماهانه تکراری (MRR) باشد.

    شاخص‌های کلیدی (KPI) پرکاربرد

    معیارهای مالی در مدیریت محصول

    KPIهای مالی در مدیریت محصول به ارزیابی عملکرد مالی محصول و توانایی آن در ایجاد ارزش اقتصادی برای شرکت می‌پردازند. این شاخص‌ها معمولاً روی درآمد، سودآوری، و کارایی مالی متمرکز هستند و به مدیران محصول کمک می‌کنند تا تأثیر تصمیمات خود را بر سود و زیان سازمان بسنجند.

    برخی از شاخص‌های کلیدی مالی متداول در مدیریت محصول عبارتند از:

    • نسبت‌های سودآوری:
      این شاخص‌ها توانایی محصول را در تولید سود نشان می‌دهند. یکی از مهم‌ترین KPIهای این دسته حاشیه سود خالص محصول است، که سود حاصل از فروش محصول را پس از کسر تمامی هزینه‌ها ارزیابی می‌کند.

    • نسبت‌های درآمد و بازگشت سرمایه (ROI):
      این شاخص‌ها میزان درآمدزایی محصول را اندازه می‌گیرند. برای مثال، درآمد ماهانه تکراری (MRR) یا نرخ بازگشت سرمایه ویژگی جدید، به مدیر محصول نشان می‌دهد که آیا سرمایه‌گذاری در یک بخش از محصول ارزشمند بوده است یا خیر.

    • نسبت گردش مالی:
      این KPIها سرعت حرکت جریان مالی را ارزیابی می‌کنند. به عنوان مثال، نرخ گردش موجودی برای محصول فیزیکی نشان می‌دهد که محصول با چه سرعتی از انبار به فروش می‌رسد. در محصولات دیجیتال، نرخ تبدیل کاربران رایگان به پرداخت‌کننده نیز می‌تواند به عنوان یک KPI گردش مالی در نظر گرفته شود.

    • نسبت‌های نقدینگی:
      در مدیریت محصول، این شاخص‌ها می‌توانند به ارزیابی منابع مالی در دسترس برای توسعه یا بهبود محصول کمک کنند. برای مثال، نسبت نقدینگی ممکن است به تیم نشان دهد که آیا بودجه کافی برای ارتقای ویژگی‌های جدید وجود دارد یا نه.

    با استفاده از این شاخص‌ها، مدیران محصول می‌توانند تصمیمات مالی مؤثرتری بگیرند، منابع را بهینه تخصیص دهند و عملکرد مالی محصول را بهبود بخشند.

    معیارهای تجربه مشتری در مدیریت محصول

    KPIهای تجربه مشتری به ارزیابی نحوه تعامل مشتریان با محصول و کیفیت تجربه‌ای که از استفاده آن کسب می‌کنند، می‌پردازند. این شاخص‌ها برای مدیران محصول بسیار مهم هستند، زیرا به آن‌ها کمک می‌کنند رضایت مشتریان، حفظ کاربران و کارایی خدمات ارائه‌شده را بسنجند و برای بهبود تجربه مشتریان تصمیم‌گیری کنند.

    برخی از شاخص‌های کلیدی تجربه مشتری شامل موارد زیر هستند:

    • تعداد درخواست‌های جدید:
      نشان‌دهنده تعداد مشکلات یا نیازهایی است که کاربران گزارش می‌دهند و می‌تواند معیاری از پیچیدگی یا مشکلات محصول باشد.

    • تعداد درخواست‌های کامل شده:
      تعداد درخواست‌هایی که با موفقیت حل شده‌اند و میزان توانایی تیم در پاسخگویی به نیازهای مشتری را اندازه‌گیری می‌کند.

    • میانگین زمان رسیدگی:
      مدت زمانی که طول می‌کشد تا یک درخواست از لحظه ثبت تا حل شدن به سرانجام برسد. این KPI کارایی و سرعت پاسخگویی تیم پشتیبانی محصول را نشان می‌دهد.

    • میانگین زمان پاسخگویی:
      مدت زمانی که طول می‌کشد تا تیم پشتیبانی اولین پاسخ را به مشتری ارائه دهد، معیاری مهم برای ارزیابی حس فوریت و توجه به کاربران است.

    • کیفیت خدمات (مانند سریع‌ترین یا کندترین زمان پاسخگویی):
      این معیارها تنوع عملکرد تیم را در ارائه خدمات نشان می‌دهند و کمک می‌کنند نقاط قوت و ضعف شناسایی شوند.

    • رتبه‌بندی رضایت مشتری:
      معیاری مستقیم برای ارزیابی احساسات کاربران درباره محصول و خدمات ارائه‌شده. معمولاً از طریق نظرسنجی‌هایی مانند نمره خالص ترویج‌کننده (NPS) یا CSAT اندازه‌گیری می‌شود.

    این معیارها به مدیران محصول دید جامعی از نقاط قوت و ضعف محصول و خدمات مرتبط می‌دهند و به آن‌ها کمک می‌کنند تا استراتژی‌هایی برای افزایش رضایت و حفظ مشتریان طراحی کنند.

    معیارهای بازاریابی

    شاخص‌های کلیدی (KPI) عملکرد بازاریابی تلاش می‌کنند تا درک بهتری از میزان مؤثر بودن کمپین‌های بازاریابی و تبلیغاتی به دست آورند. این معیارها اغلب نرخ مکالمه یا تعداد دفعاتی که مشتریان احتمالی اقدامات خاصی را در پاسخ به یک رسانه بازاریابی انجام می‌دهند، اندازه گیری می‌کنند. نمونه هایی از شاخص‌های کلیدی (KPI) بازاریابی عبارتند از:

      • ترافیک وب سایت: تعداد افرادی که از صفحات خاصی از وب سایت یک شرکت بازدید می‌کنند. مدیریت می‌تواند از این شاخص‌های کلیدی (KPI) برای درک بهتر اینکه آیا ترافیک آنلاین کانال‌های فروش بالقوه را پایین می‌آورد و اینکه آیا مشتریان به درستی قیف می‌شوند یا خیر، استفاده کند.
      • ترافیک رسانه‌های اجتماعی: بازدیدها، فالوها، لایک‌ها، ریتوییت‌ها، اشتراک‌گذاری‌ها، تعامل و سایر تعاملات قابل اندازه‌گیری بین مشتریان و پروفایل‌های رسانه‌های اجتماعی شرکت را ردیابی می‌کند.
      • نرخ تبدیل در محتوای فراخوان: اندازه‌گیری می‌کند که چگونه برنامه‌های تبلیغاتی مشتریان را به انجام برخی اقدامات، مانند کمپین تشویق به خرید در حین فروش، تبدیل می‌کنند. یک شرکت می‌تواند تعداد مشارکت‌های موفق را بر تعداد کل توزیع‌های محتوا تقسیم کند تا بفهمد چند درصد از مشتریان به دعوت به اقدام پاسخ دادند.
      • مقالات منتشر شده: تعداد پست‌های وبلاگ یا مقالات چاپی که یک شرکت در یک بازه زمانی معین، مانند یک ماه یا یک چهارم منتشر می‌کند.
      • نرخ کلیک: تعداد کلیک‌های خاصی که روی توزیع‌های ایمیل انجام می‌شود. برنامه‌ها ممکن است ردیابی کنند که چه تعداد از مشتریان یک ایمیل را باز کرده‌اند، چه تعداد ایمیل را باز کرده و روی یک پیوند کلیک کرده‌اند، و چه تعداد روی پیوند کلیک کرده و فروش را دنبال کرده‌اند.
    معیارهای بازاریابی

    نحوه ایجاد گزارش از شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI)

    برای ایجاد گزارشی از شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI)، می‌توانید مراحل زیر را دنبال کنید:

    • تعیین اهداف و مقاصد: ابتدا اهداف خاصی را تعیین کنید و سپس شاخص‌هایی را انتخاب کنید که به دستیابی به این اهداف کمک می‌کنند.
    • پیش نویس الزامات شاخص‌های کلیدی (KPI): شاخص‌ها باید مشخص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، واقع بینانه و محدود به زمان باشند.
    • سازگاری: شاخص‌ها باید با تغییرات نیازهای کسب وکار و مشتریان سازگار باشند.
    • اجتناب از شاخص‌های زیاد: تعداد شاخص‌ها را محدود کنید تا گزارش‌ها قابل فهم باشند. در صورت نیاز، گزارش‌های جداگانه‌ای برای هر هدف خاص ایجاد کنید.
    در ادامه یک برگه تقلب یا Cheat Sheet از شاخص های کلیدی عملکرد و فرمول های آنها برای شما آماده کردیم که از طریق فرم زیر می تونید به این محتوا دسترسی داشته باشید.

    دانلود رایگان Cheat Sheet شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) و فرمول‌های آن‌ها

    نتیجه‌گیری

    در دنیای رقابتی امروز، استفاده مؤثر از شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) برای اندازه‌گیری و بهبود عملکرد محصولات ضروری است. از طریق انتخاب و پیگیری دقیق KPIهای مناسب، مدیران محصول می‌توانند به داده‌های واقعی و ملموس دست پیدا کنند که به آن‌ها کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری برای رشد و بهینه‌سازی محصولات خود بگیرند. درک و استفاده صحیح از انواع مختلف KPI‌ها—از استراتژیک و عملیاتی گرفته تا معیارهای تجربه مشتری و مالی—نه تنها به بهبود عملکرد محصول کمک می‌کند، بلکه باعث افزایش رضایت و وفاداری مشتریان نیز می‌شود. در نهایت، این شاخص‌ها به مدیران محصول این امکان را می‌دهند که با دیدگاهی واضح‌تر و مبتنی بر داده، حرکت کنند و اهداف کسب‌وکار خود را به نحو مؤثری دنبال کنند.

     

  • رابطه طراحی محصول و برندینگ

    رابطه طراحی محصول و برندینگ

    فهرست مطالب

    رابطه طراحی محصول و برندینگ


     مقدمه

    برندسازی و طراحی محصول دو بخش مهم و تکمیل‌کننده در بازاریابی و موفقیت محصولات تو بازار رقابتی امروز هستن. این دو مفهوم بهم متصل هستن و هر کدوم روی اون یکی تأثیر می‌ذاره. برندینگ فرآیندی هست که در اون نام، نماد، یا هویتی برای یه محصول ایجاد می‌شه تا تو ذهن مشتری‌ها بمونه و خاص باشه، در حالی که طراحی محصول به معنای توسعه و ایجاد محصولاتیه که نه‌تنها نیازهای کاربران و کسب‌و‌کار رو برآورده می‌کنه، بلکه به طور مستقیم روی تجربه کاربری و رضایت‌شون هم اثر می‌ذاره. این ارتباط بین برندینگ و طراحی محصول می‌تونه عامل مهمی تو موفقیت یا شکست محصول باشه.

    در دنیای دیجیتال امروز، اپلیکیشن‌ها از مهم‌ترین محصولات هستن که با طراحی دقیق و استراتژی‌های برندینگ مؤثر، تونستن جایگاه ویژه‌ای تو بازار رقابتی به دست بیارن. برندینگ و طراحی محصول تو اپلیکیشن‌ها خیلی حیاتی هستن، چون تجربه کاربری (UX) و رابط کاربری (UI) حسابی روی درک مشتری از برند و تصمیمات خریدشون تأثیر می‌ذاره. اپلیکیشن‌هایی مثل اوبر (Uber)، اسپاتیفای (Spotify)، و اسنپ‌چت (Snapchat) نمونه‌های موفقی از این هماهنگی هستن که برندینگ و طراحی محصول رو به بهترین شکل ترکیب کردند.

    برندینگ و طراحی محصول

    در ادامه به تعریف هر یک خواهیم پرداخت و در نهایت رابطه برندینگ و طراحی محصول رو بررسی می‌کنیم.

    برندینگ چیست؟

    برندسازی یکی از اون مفاهیم بازاریابیه که یه کم مبهم به نظر می‌رسه و حتی برای کسایی که تو حوزه بازاریابی تحصیل کردن، توضیحش می‌تونه گیج‌کننده باشه. برای اینکه مفهوم برندسازی رو بهتر بفهمیم، اول باید بدونیم محصول و برند چی هستن؟

    به طور کلی، محصول هر چیزی هست که می‌شه به بازار ارائه بشه تا یه نیاز یا خواسته رو برآورده کنه، مثل کالاهای فیزیکی، خدمات، تجربیات، رویدادها، افراد، مکان‌ها، اموال، سازمان‌ها، اطلاعات و ایده‌ها . برای اینکه تعریف محصول و نقشی که تو برندسازی داره رو بهتر بفهمیم، از مثال آب استفاده می‌کنیم: آب یه منبع طبیعی و رایگانه که برای زندگی و بقای هر انسان ضروریه. اما آب روزی به محصول تبدیل شد که انسان‌ها و شرکت‌ها شروع کردن به تجاری‌سازیش، مثلاً با فروش آب معدنی تو بطری‌های شیشه‌ای و پلاستیکی.

    بله، آب همیشه به یک شکل دیده می‌شه؛ مایع و شفاف. اما سوال اینه که چطور شرکت‌های مختلف می‌تونن محصول یکسانی مثل آب رو بفروشن و همچنان مشتری‌ها رو قانع کنن که آب بطری اون‌ها رو به‌جای محصولات رقیب بخرن؟

    پاسخ اینه: با ایجاد یک برند

    برندینگ و طراحی محصول

    برند، نام، اصطلاح، طراحی، نماد یا هر ویژگی دیگه‌ایه که کالا یا خدمات یه فروشنده رو از بقیه فروشنده‌ها متمایز می‌کنه. می‌تونید برند رو به‌عنوان یه ایده یا تصویری در ذهن افراد در نظر بگیرید که وقتی به محصولات، خدمات، و فعالیت‌های یه شرکت فکر می‌کنن، هم از لحاظ عملی (مثل : این کفش سبکه) و هم از لحاظ احساسی (مثل : این کفش به من حس قدرت می‌ده) به ذهن‌شون میاد. پس برند فقط محدود به ویژگی‌های فیزیکی نیست؛ احساساتی که مصرف‌کننده‌ها نسبت به شرکت یا محصولش دارن هم بخش مهمی از برند رو تشکیل می‌ده.

    این ترکیب از نشانه‌های فیزیکی و احساسی زمانی ایجاد می‌شه که فرد با نام، لوگو، هویت بصری، یا حتی پیام‌های ارتباطی برند روبه‌رو می‌شه. یه محصول ممکنه به‌راحتی توسط سایر شرکت‌ها کپی بشه، اما یه برند همیشه منحصربه‌فرد باقی می‌مونه. برای مثال، طعم پپسی و کوکاکولا خیلی شبیه به همه، ولی به دلایلی بعضی افراد با کوکاکولا ارتباط بیشتری برقرار می‌کنن و بعضی دیگه با پپسی.

    این نشون می‌ده که برندسازی به هر محصول یه هویت و معنای خاص می‌ده که فراتر از ویژگی‌های فیزیکی اون محصوله. برندها با ایجاد ارتباطات احساسی، مصرف‌کننده‌ها رو ترغیب می‌کنن که محصولی رو انتخاب کنن که با احساسات و ارزش‌هاشون هماهنگ باشه.

    در نهایت، برند یه “احساس غریزی” هست که یه فرد نسبت به یه محصول یا شرکت خاص داره. هر شخص نسخه‌ای از اون برند رو برای خودش می‌سازه و بعضی از برندها به‌خاطر احساساتی که مصرف‌کننده‌ها نسبت بهشون دارن، محبوبیتشون رو بالا یا پایین می‌برن. این احساسات و برداشت‌های شخصی مصرف‌کننده‌ها، هویت واقعی یه برند رو شکل می‌ده. برندی که بتونه ارتباطات احساسی قوی و مثبت با مشتری‌هاش ایجاد کنه، احتمالاً محبوبیت و وفاداری بیشتری به دست میاره.

    هدف برندسازی جذب و حفظ مشتریان وفادار و سایر ذینفعانه، از طریق ارائه محصولی که همیشه با وعده‌های برند همخوانی داشته باشه.

    موفق‌ترین برندهای جهان به گونه‌ای با مشتریانشون ارتباط احساسی برقرار می‌کنن که هیچ برند دیگه‌ای نمی‌تونه. این برندها از عناصر متنوعی مثل لحن صدا، ظاهر و حس، پیام‌رسانی، کمپین‌ها، موقعیت برند و موارد دیگه استفاده می‌کنن تا شخصیتی منحصربه‌فرد برای خودشون بسازن. به این ترتیب، جایگاهی خاص تو ذهن مشتریان پیدا می‌کنن و موقعیتی کاملاً متمایز از رقبا در بازار ایجاد می‌کنن. این فرایند به شرکت کمک می‌کنه تا هویتی خاص و متمایز برای خودش ایجاد کنه که توجه مصرف‌کننده‌ها رو جلب کنه و شرکت رو به‌عنوان یه نهاد منحصربه‌فرد معرفی کنه.

    چگونه می‌توان برندسازی را انجام داد؟

    شرکت‌ها معمولاً از ابزارهای مختلفی برای ایجاد و شکل دادن به یه برند استفاده می‌کنن. برندسازی از طریق تعریف عناصر زیر به‌دست میاد:

    1. جوهره و هویت اصلی برند: این بخش شامل اهداف، چشم‌انداز، مأموریت، ارزش‌ها و اصول راهنمای برند می‌شه که تعیین می‌کنن برند چی می‌خواد باشه و برای چی وجود داره.
    2. موقعیت‌یابی برند: مشخص کردن جایگاه برند تو بازار و نسبت به رقبا، یعنی جایی که برند می‌خواد خودش رو از بقیه جدا کنه و برتری‌اش رو نشون بده.
    3. وعده برند: وعده‌هایی که برند به مشتریان خودش می‌ده و انتظاراتی که ایجاد می‌کنه. این وعده‌ها نشون می‌ده مشتری‌ها از برند چه چیزی رو باید انتظار داشته باشن.
    4. هویت برند: شامل نام برند، شخصیت برند، سبک ارتباطی و لحن صدا، طراحی هویت بصری (مثل طراحی لوگو، پالت رنگ، تایپوگرافی و غیره). این عناصر باعث می‌شن که برند یه هویت منحصر به فرد و قابل شناسایی پیدا کنه.

    اقداماتی که برای برندسازی میتواند انجام شود

    1. طراحی وب‌سایت و حضور آنلاین: طراحی سایت و حضور برند تو فضای آنلاین از مهم‌ترین ابزارهاست تا با مشتری‌ها راحت‌تر ارتباط بگیرن. وب‌سایت همون جاییه که مشتری‌ها اولین بار برند رو می‌بینن
    2. کمپین‌های تبلیغاتی و ارتباطی: مثل خبرنامه‌ها، تبلیغات تو شبکه‌های اجتماعی، تبلیغات تلویزیونی، رادیویی، مجلات و تبلیغات محیطی که به شناخته شدن برند کمک می‌کنن
    3. طراحی محصول و بسته‌بندی: ظاهر و طراحی محصول و بسته‌بندی خیلی روی اولین برداشت مشتری اثر داره و هویت بصری برند رو تقویت می‌کنه
    4. تجربه در فروشگاه: تجربه‌ای که مشتری‌ها تو فروشگاه دارن خیلی مهمه و می‌تونه ارتباط مثبت با برند رو محکم‌تر کنه
    5. اسپانسرینگ و همکاری‌ها: اسپانسر شدن تو رویدادها یا همکاری با اینفلوئنسرها باعث می‌شه برند تو ذهن مخاطبان جدید جا بیفته
    6. خدمات مشتریان: خدماتی که به مشتری‌ها ارائه می‌شه، نقش بزرگی تو شکل‌گیری اعتماد و وفاداری به برند داره

     

    1. تجربه کاری و سبک مدیریت در محل کار: تجربه کاری و نحوه مدیریت تو محل کار هم خیلی تو برند تاثیر داره و می‌تونه کارکنان رو به برند بیشتر وابسته کنه.

    اما نقش طراحی محصول به طور اختصاصی در برندسازی چیست؟

    برای اینکه بتونیم نقش طراحی محصول در برندسازی رو توضیح بدیم، اول باید یه تعریف درست از طراحی محصول داشته باشیم.

    طراحی محصول چیست؟

    طراحی محصول یک رشته چندتخصصیه که به مفهوم‌سازی، ایجاد، و بهبود مستمر محصولات می‌پردازه، با این هدف که نیازهای کاربران رو برآورده کنه، تو بازار عملکرد خوبی داشته باشه و اهداف تجاری رو محقق کنه. این رشته نیاز به همکاری نزدیک بین تیم‌های مختلف داره، مثل طراحی UX و UI، مهندسی، مدیریت محصول و تجربه مشتری. هدف اصلی طراحی محصول اینه که محصولاتی ساخته بشن که مشکلات کاربران رو حل کنن، فرصت‌ها و شکاف‌های موجود در بازار رو پر کنن و به رشد و موفقیت کسب‌وکار کمک کنن.

    اهمیت طراحی محصول چیست؟

    ایجاد تجربه کاربری مثبت و جذب مشتریان وفادار: طراحی محصول به درک عمیق‌تر از نیازهای کاربران کمک می‌کنه و محصولاتی طراحی می‌کنه که این نیازها رو برآورده کنه.

    ایجاد برتری رقابتی: با تحقیقات گسترده بازار، شکاف‌ها و فرصت‌های موجود رو شناسایی می‌کنه و محصول رو به بهترین شکل ممکن توی بازار موقعیت‌یابی می‌کنه.

    افزایش کارایی: طراحی محصول فرآیندها و سیستم‌های طراحی رو بهبود می‌ده و همکاری بین تیم‌ها رو بهینه می‌کنه.

    پیگیری عملکرد محصول: استراتژی طراحی محصول به تعیین و ارزیابی معیارهای موفقیت کمک می‌کنه.

    تفاوت طراحی محصول و UX UI

    طراحی محصول شباهت‌های زیادی به طراحی UX داره؛ هر دو به تحقیقات کاربری و بهبود تجربه کاربری می‌پردازن. با این حال، طراحی محصول دید جامع‌تری به کل محصول داره و شامل جنبه‌های بازاریابی و اهداف کسب‌وکار هم می‌شه. طراحی UX به‌عنوان یه زیرمجموعه از طراحی محصول شناخته می‌شه و طراحی UI هم زیرمجموعه‌ای از UX هست که بیشتر روی تعاملات بصری و حسی محصول تمرکز داره.

    اصول بنیادی طراحی محصول

    برای موفقیت در طراحی محصول، باید این هفت عنصر کلیدی حتماً در نظر گرفته بشن:

    جذابیت (Desirability): محصول باید نیازهای کاربران رو به‌خوبی برآورده کنه و مورد پسند اون‌ها باشه.

    قابلیت اجرا (Feasibility): محصول باید از نظر فنی و با توجه به منابع موجود، قابل پیاده‌سازی باشه.

    قابلیت پایداری (Viability): محصول باید از نظر اقتصادی منطقی باشه و سودآوری داشته باشه.

    عملکرد (Functionality): محصول باید هدف مشخصی داشته باشه و وظایف مورد انتظار رو به بهترین شکل انجام بده.

    زیبایی‌شناسی (Aesthetics): ظاهر محصول باید جذاب باشه و با سلیقه و نیازهای مخاطبان هدف همخوانی داشته باشه.

    کیفیت (Quality): محصول باید عملکرد بالا، قابلیت اطمینان، و تطابق با استانداردهای صنعت رو داشته باشه.

    تجربه کاربری (User Experience – UX): تجربه کلی کاربران از محصول باید مثبت باشه و دسترسی‌پذیری و کاربری راحتی رو فراهم کنه.

    فرآیند طراحی محصول

    1. تعریف چشم‌انداز و استراتژی محصول: تو این مرحله، هدف بلندمدت و استراتژی کوتاه‌مدت محصول مشخص می‌شه. این کار کمک می‌کنه تا همه اعضای تیم تو یه مسیر مشترک حرکت کنن.
    2. تحقیق کاربران و بازار: با استفاده از روش‌هایی مثل مصاحبه‌ها و نظرسنجی‌ها، نیازها و مشکلات کاربران شناسایی می‌شن. همچنین تحقیقات بازار برای شناخت رقبا و تحلیل روندها انجام می‌شه.
    3. ایده‌پردازی: بعد از جمع‌آوری اطلاعات، راه‌حل‌های مختلف بررسی می‌شن و با استفاده از ابزارهایی مثل نقشه سفر مشتری و داستان‌پردازی، بهترین راه‌حل‌ها انتخاب می‌شن.
    4. ساخت نمونه اولیه (Prototype) تو این مرحله نمونه‌هایی از محصول ساخته می‌شن تا شبیه‌سازی و تست انجام بشه. نمونه‌های ساده‌تر بیشتر روی ساختار و معماری اطلاعات تمرکز دارن و نمونه‌های دقیق‌تر به جزئیات بصری و تعاملی.
    5. تست و تکرار: نمونه‌های اولیه با کاربران واقعی تست می‌شن و بر اساس نتایج، طراحی به‌روز می‌شه تا بهبود پیدا کنه.
    6. توسعه و راه‌اندازی: محصول وارد مرحله توسعه و راه‌اندازی می‌شه. تو این مرحله طراحان محصول با توسعه‌دهندگان و مهندسان همکاری نزدیکی دارن تا مطمئن بشن که محصول به درستی توسعه پیدا کرده.
    7. جمع‌آوری بازخورد کاربران و بهبودها: فرآیند با راه‌اندازی محصول تموم نمی‌شه. محصول به‌طور مداوم نظارت می‌شه، بازخورد کاربران جمع‌آوری و برای بهبودهای بعدی استفاده می‌شه تا محصول رقابتی و به‌روز بمونه.

    ابزارهای طراحی محصول

    ابزارهای طراحی محصول برخی از ابزارهای کلیدی هستن که فرآیند طراحی رو تسهیل می‌کنن. این ابزارها شامل موارد زیر می‌شن:

    ابزارهای تحقیق: ابزارهایی که برای جمع‌آوری و تحلیل داده‌های کاربر به کار می‌رن، مثل Optimal Workshop وLookback

    ابزارهای طراحی و نمونه‌سازی : برای طراحی و ساخت نمونه‌های اولیه از محصول، مثل Adobe XD، Sketch و Figma

    ابزارهای تست و بازخورد : برای تست کردن تجربه کاربری و جمع‌آوری بازخورد از کاربران، مثل Hotjar و UsabilityHub

    ابزارهای مدیریت پروژه و همکاری: برای مدیریت وظایف و هماهنگی بین تیم‌ها، مثل Slack، Trello و Jira

    حال میتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که رابطه بین برندینگ و طراحی محصول چیست؟

    یکی از مهم‌ترین نقش‌های طراحی محصول، ایجاد تجربه‌ای مثبت و منحصربه‌فرد برای کاربرهست که به‌طور مستقیم با برند مرتبطه. این تجربه به شکل محصول، عملکردش، و حتی بسته‌بندیش بستگی داره. به عنوان مثال، محصولات شرکت اپل دقیقاً همین ارتباط رو نشون می‌دن؛ طراحی محصولات اپل همیشه ساده، جذاب، و در عین حال با کاربری آسونه که تصویری از نوآوری و کیفیت بالا رو برای برند اپل ایجاد کرده. مشتریان اپل وقتی از محصولاتش استفاده می‌کنن، نه تنها از عملکرد و کارایی محصول لذت می‌برن، بلکه طراحی این محصولات طوریه که خود به خود برند اپل رو در ذهن کاربر تداعی می‌کنه و احساس تعلق به یه جامعه خاص و متمایز رو تقویت می‌کنه.

    اوبر: سادگی طراحی و راحتی استفاده

    اوبر (Uber) یه مثال عالی برای درک مفهوم برند به‌عنوان یه ایده یا تصویر ذهنیه که وقتی بهش فکر می‌کنی، ترکیبی از ویژگی‌های عملی و احساسی به ذهنت میاد. وقتی مشتری‌ها به اوبر فکر می‌کنن، فوراً تصاویری از یه اپلیکیشن سریع، راحت و ساده برای درخواست خودرو تو ذهنشون شکل می‌گیره که باعث صرفه‌جویی در زمان و دسترسی راحت به حمل‌ونقل می‌شه. از نظر عملی، ویژگی‌هایی مثل “راحتی استفاده از اپلیکیشن”، “دسترسی سریع به خودرو” و “پرداخت الکترونیکی” به ذهن کاربران میاد.

    از نظر احساسی، اوبر سعی می‌کنه حس استقلال و آزادی رو به کاربراش القا کنه. یعنی وقتی افراد از اوبر استفاده می‌کنن، احساس می‌کنن می‌تونن به‌راحتی، بدون هدر دادن وقت یا وابستگی به حمل‌ونقل عمومی یا تاکسی‌های سنتی، به مقصدشون برسن. این حس قدرت و کنترل تو حمل‌ونقل شخصی از طریق برند اوبر به کاربر منتقل می‌شه. علاوه بر این، اوبر با لوگو، طراحی بصری مینیمالیستی و پیام‌های تبلیغاتی، این تصویر از آزادی و دسترسی سریع رو بیشتر تو ذهن کاربراش تقویت می‌کنه.

     

    به عنوان مثال، زمانی که کاربران لوگوی اوبر رو می‌بینن یا از اپلیکیشنش استفاده می‌کنن، هم تجربه‌های قبلی‌شون و هم احساسات مثبتی که از استفاده راحت و کارآمد از اون به دست آوردن، تو ذهنشون تداعی می‌شه. بنابراین، برند اوبر به‌عنوان یه ترکیب از ویژگی‌های عملی (مثل سرعت و کارایی در حمل‌ونقل) و نشانه‌های احساسی (مثل حس آزادی و کنترل) تو ذهن کاربران شکل گرفته. این ترکیب از نشانه‌های فیزیکی و احساسی به ایجاد یه برند قوی و قابل اعتماد کمک کرده که با مخاطبان خودش ارتباطی عمیق و پایدار برقرار می‌کنه.

    اوبر یه نمونه برجسته از هماهنگی بین طراحی محصول و برندینگ تو یه اپلیکیشن هست. طراحی رابط کاربری (UI) اوبر ساده و کاربرپسند و استفاده ازش به راحتی انجام می‌شه، که این خودش تأثیر مثبتی روی ارزش برند اوبر گذاشته. برند اوبر که به دنبال راحتی، دسترسی سریع، و مقرون‌به‌صرفه بودن برای کاربرانش هست، تو طراحی اپلیکیشنش به این ویژگی‌ها توجه کرده. همه مراحل، از درخواست خودرو تا پرداخت هزینه، بدون پیچیدگی انجام می‌شه، و این سادگی و کاربرپسندی یکی از مهم‌ترین بخش‌های طراحی محصول اوبره که با برندش کاملاً هماهنگه.

    طراحی اوبر از رنگ‌های ساده و مینیمالیستی استفاده می‌کنه که به‌خوبی با هویت برندش همخوانی داره و نمایانگر سرعت و راحتی هست. این هماهنگی بین طراحی و برند باعث شده که اوبر به‌عنوان یه راه‌حل سریع، مدرن و بدون دردسر تو ذهن مشتری‌ها ثبت بشه. این هم‌افزایی نشون می‌ده که اوبر با یکپارچه‌سازی طراحی محصول با ارزش‌های اصلی برندش، تونسته تجربه‌ای جذاب و متفاوت رو به کاربران ارائه بده. در واقع، اوبر با ایجاد یه هویت بصری ساده ولی قوی، این پیام رو منتقل می‌کنه که استفاده از اپلیکیشنش سریع، کاربرپسند و بی‌دردسر هست.

    اسپاتیفای: هماهنگی طراحی محصول و برندینگ برای ایجاد تجربه‌ای منحصربه‌فرد

    طراحی محصول اسپاتیفای یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت این پلتفرم هست که با رویکرد کاربرمحور و تمرکز بر تجربه کاربری (UX) انجام شده. اسپاتیفای با یه طراحی ساده، روان و کاربرپسند، تجربه‌ای دلپذیر برای کاربرانش فراهم می‌کنه. این طراحی شامل چیدمان مینیمال، رنگ‌بندی مناسب و دسترسی راحت به ویژگی‌های مختلف پلتفرمه که باعث می‌شه کاربران به‌سادگی موسیقی مورد علاقه‌شون رو پیدا و پخش کنن. این نوع طراحی نه‌تنها جذابیت بصری داره، بلکه به طور مستقیم با نیازها و انتظارات کاربران هماهنگ هست، که همین باعث شده اسپاتیفای یه پلتفرم محبوب و قابل‌اعتماد بشه.

    عناصر کلیدی طراحی محصول اسپاتیفای

    تجربه کاربری و رابط کاربری (UX/UI): طراحی اسپاتیفای به گونه ای هست که کاربر به‌سرعت می‌تونه به محتوا دسترسی پیدا کنه. اسپاتیفای با استفاده از یادگیری ماشین، سلیقه موسیقیایی کاربر رو تحلیل می‌کنه و پیشنهادات شخصی‌سازی‌شده ارائه می‌ده. این ویژگی‌ها در تقویت تعامل کاربران و حفظ وفاداریشون نقش اساسی دارن، چون کاربرها همیشه حس می‌کنن محتوای مناسب و دلخواهشون به راحتی در دسترس هست.

    طراحی بصری: رنگ‌بندی و عناصر گرافیکی اسپاتیفای طوری انتخاب شدن که انرژی و پویایی رو تداعی می‌کنن، در عین حال سادگی طراحی هم حفظ شده. استفاده از رنگ سبز، که رنگ اصلی برند اسپاتیفای هست، در طراحی محصول به تقویت هویت بصری برند کمک زیادی کرده و باعث می‌شه کاربران همیشه این رنگ رو با اسپاتیفای مرتبط بدونن.

    دسترسی به محتوا: ویژگی‌هایی مثل “Discover Weekly” و “Release Radar” به کاربران کمک می‌کنن که به راحتی با موسیقی‌های جدید آشنا بشن، بدون اینکه احساس سردرگمی کنن. این نوع طراحی نه تنها باعث می‌شه کاربران زمان بیشتری رو در اپلیکیشن سپری کنن، بلکه حس ارزشمند بودن و درک نیازهاشون توسط اسپاتیفای رو تقویت می‌کنه.

     

    یکپارچگی و تداعی برند: طراحی محصول اسپاتیفای کاملاً با هویت برندش هماهنگ هست. اسپاتیفای به‌عنوان یه برند جوان، پویا و دوست‌دار موسیقی شناخته می‌شه و طراحی اون هم دقیقاً همین پیام رو منتقل می‌کنه. استفاده از فونت‌ها، رنگ‌ها و تصاویر همه به‌طور هوشمندانه انتخاب شدن تا با ارزش‌های برند کاملاً همخوانی داشته باشن.

    وفاداری مشتریان و حس تعلق: اسپاتیفای با طراحی کاربرمحور خود، حس تعلق و وفاداری رو تو کاربران تقویت می‌کنه. قابلیت‌هایی مثل ایجاد لیست پخش‌های شخصی‌سازی‌شده یا پیشنهاد موسیقی‌های جدید، به کاربران این حس رو می‌ده که اسپاتیفای نه تنها یه ابزار برای پخش موسیقیه، بلکه بخشی از زندگی روزمره‌شون شده.

    همسویی با مأموریت برند: مأموریت اسپاتیفای اینه که دسترسی آسان و گسترده به موسیقی رو برای همه فراهم کنه. طراحی محصول هم مستقیماً با این مأموریت هماهنگه، چون با یه طراحی ساده و در عین حال قدرتمند، به کاربران اجازه می‌ده به راحتی از این پلتفرم استفاده کنن و باهاش ارتباط برقرار کنن.

    اسنپ‌چت: برندینگ خلاقانه و طراحی منطبق بر تجربه کاربری جوانان

    اسنپ‌چت نمونه‌ای دیگه از ارتباط قوی بین برندینگ و طراحی محصول هست که همیشه روی خلاقیت، سرگرمی و ارتباطات موقت و گذرا تأکید کرده و این ارزش‌ها مستقیماً تو طراحی محصولش منعکس شدن. طراحی اپلیکیشن طوریه که استفاده از اون برای جوانان و نوجوانان، که مخاطبان اصلی برند هستن، خیلی ساده و جذابه. انیمیشن‌ها، افکت‌ها و فیلترهای متنوع و به‌روزرسانی‌های مداوم اسنپ‌چت، با هویت برندش به عنوان یه اپلیکیشن خلاقانه و سرگرم‌کننده کاملاً همخوانی دارن.

    علاوه بر این، ویژگی “موقت بودن” محتوا، یعنی تصاویر و ویدئوهایی که فقط برای مدت محدودی در دسترس هستن، به یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد اسنپ‌چت تبدیل شده. این ویژگی نه‌تنها تو طراحی محصول، بلکه تو هویت برندش هم جایگاه ویژه‌ای داره. این جنبه از طراحی محصول به کاربران حس خصوصی بودن و کنترل بیشتری روی محتوای خودشون می‌ده، که باعث تقویت ارتباط عاطفی اون‌ها با برند می‌شه.

    نتیجه‌گیری

    برندینگ و طراحی محصول در اپلیکیشن‌ها به‌صورت هم‌افزایی عمل می‌کنن تا تجربه‌ای مثبت و منحصر‌به‌فرد برای کاربران ایجاد کنن. در مثال‌های اوبر، اسپاتیفای و اسنپ‌چت، هر سه برند تونستن با هماهنگ کردن طراحی محصول با هویت و ارزش‌های برندشون، نه تنها رضایت کاربران رو جلب کنن، بلکه اون‌ها رو به برند خودشون وفادار نگه دارن. وقتی طراحی محصول به درستی با ارزش‌های برند همسو باشه، می‌تونه یه تجربه کاربری مثبت و متمایز ایجاد کنه و در نهایت برند رو از رقبا متمایز کنه. این هم‌افزایی بین برندینگ و طراحی محصول، کلید موفقیت این اپلیکیشن‌ها تو بازار رقابتی امروزیه.

    منابع

    • https://www.uxdesigninstitute.com/blog/what-is-product-design/
    • https://builtin.com/articles/branding
    • https://thebrandingjournal.com/2015/10/what-is-branding-definition/
  • User Journey Map

    User Journey Map

    فهرست مطالب

    نقشه سفر کاربر (User Journey Map)


     مقدمه

    همان‌طور که می دانید، یک طراحی تجربه کاربری موفق، ریشه در همدلی دارد و بهترین طراحان می‌توانند خود را جای کاربران بگذارند و تصور کنند که آن‌ها در تعامل با محصول یا خدمات، چه تفکرات، احساسات و تجربیاتی دارند.یکی از مؤثرترین راه‌ها برای تقویت همدلی با کاربران و در نظر‌گرفتن دیدگاه‌های مختلف، ایجاد نقشه‌ی سفر کاربر است.

    نقشه سفر کاربر (User Journey Map) چیست؟

    نقشه سفر کاربر، نمایشی بصری از نحوه تعامل کاربر با محصول شما است. این نقشه مراحلی را که کاربران برای تکمیل یک کار خاص یا رسیدن به هدفی مشخص را طی می‌کنند، نشان می‌دهد و در واقع، ابزاری است برای درک عمیق‌تر از تجربه کاربر با محصول شما.

     

    • سفر کاربران از کجا شروع می‌شود؟
    • چه اقداماتی را برای رسیدن به هدف نهایی خود انجام می‌دهند؟
    • در هر مرحله چه احساسی دارند؟
    • چگونه می‌توانیم نقاط قوت و ضعف فرایندها را شناسایی کنیم؟
    • آیا ” انتظارات آنها” در تعامل با محصول ما، برآورده می شود؟

    شما می‌توانید با کمک نقشه سفر کاربر به همه این سوالات پاسخ دهید.

    مزایای ترسیم نقشه سفر

    • درک بهتر و عمیق تر از تجربه کاربران
    • شناسایی موانع و مشکلات طراحی
    • یافتن فرصت های بهبود بر اساس بازخورد کاربران
    • ایجاد هماهنگی در تیم و رسیدن به دیدگاه مشترک
    • ارتقای میزان رضایت‌مندی کاربران

    فقط به یک نکته اشاره کنم که به استناد یکی از مقالات NNGroup ، “نقشه سفر کاربر” و “نقشه سفر مشتری” را می توان به جای هم استفاده کرد و هر دو اشاره دارند به شخصی که از محصول یا خدمات شما استفاده می‌کند.

    مثالی که می‌خواهیم در اینجا با هم بررسی کنیم، ایجاد نقشه سفر کاربر جهت فرایند ثبت نام و احراز هویت در وب‌سایت          Fx-paramount  است.

    نحوه ایجاد نقشه سفر

    iteration

     یک فرایند (Process) مشخص را در نظر بگیریم. مثلا ثبت نام و احراز هویت در وب‌سایت.

    user

     بعد از آن پرسونا را مشخص می‌کنیم. توجه کنید پرسونا را با توجه به داده‌هایی که از کاربران خود جمع آوری کرده‌اید تعیین کنید. (پرسونا به مجموعه‌ای از ویژگی‌ها، ترجیحات، خواسته‌ها و الگوهای فکری و رفتاری مخاطب یا مشتری فرضی اشاره دارد)

    Picture8

    پس از آن می‌رویم به سراغ شناسایی مراحلی(Stages)  که پرسونا در تعامل با محصول شما طی می‌کند. این مسیر نشان می‌دهد که کاربر چگونه از نقطه شروع به هدف نهایی می‌رسد. در این مثال کلیه مراحلی که کاربر طی می کند تا ثبت نام و احراز هویت خود را انجام دهد را مشخص کردیم که شامل: جستجو، بازدید از سایت، ثبت نام، تایید ایمیل، ورود به سیستم، دسترسی به داشبورد، تکمیل فرم احراز هویت، انتظار برای تایید و در نهایت کاربر احراز هویت شده، می‌شود.

    نقشه سفر کاربر

    حالا برای هر مرحله، اعمالی(Actions) که کاربر انجام می دهد را بررسی می‌کنیم. مثلا: در مرحله جستجو، کاربرِ ما یا از طریق مرورگر وب سایت وارد سایت می‌شود و یا مستقیما آدرس سایت را زده و وارد می‌شود. پس هر دو عمل را در قسمت Search در نقشه به این شکل می‌نویسیم:

    اعمال(Actions)

    در مرحله بازدید از سایت، کاربر وارد سایت شده و گشتی می زند و روی دکمه ورود / ثبت نام کلیک می‌کند. در مرحله ثبت نام، فرم مربوط به ثبت نام را پر می‌کند. سپس در مرحله تایید ایمیل، اگر از طریق ایمیل باشد روی لینک تایید کلیک کرده و اگر از طریق موبایل باشد کد 6 رقمی را وارد می‌کند.

    اعمال(Actions)

    به همین ترتیب تا انتها برای هر مرحله، اعمال کاربر را مشخص می‌کنیم:

    نقشه سفر کاربر

    در قسمت بعدی افکاری (Thoughts) که کاربر در هر مرحله از ذهنش عبور می کند را می‌نویسیم. شاید نوشتن افکار کمی سخت تر از نوشتن اعمال باشد اما در واقع شما باید سعی کنید که خود را در نقش کاربر تصور کنید و مرحله به مرحله با او همراه شوید یا اصطلاحا با کفش کاربر راه بروید.

    مثلا در مرحله جستجو، کاربر به این فکر می‌کند که چطور اسم سایت را درست بنویسم؟ و آیا برای دیدن این سایت نیاز به فیلترشکن دارم؟ و به همین ترتیب برای هر مرحله، افکار کاربر را مشخص می‌کنیم:

    افکاری (Thoughts)

    و حالا نوبت می‌رسد به بررسی احساساتی (Emotions) که کاربر در هر مرحله تجربه می‌کند.

    که معمولا با این 5 ایموجی نمایش می‌دهند:

    Picture2

    خیلی خوشحال : این تجربه برایم لذت بخش بود.

    Picture3

     کمی خوشحال : خوب بود، کاری که نیاز داشتم را انجام داد.

    Picture4

    خنثی: ظاهرا کار می‌کند، اما کمی مبهم به نظر می رسد.

    Picture5

    کمی ناراحت: کاری که انتظار داشتم را انجام نداد.

    Picture6

     خیلی ناراحت: تجربه ای نا‌امید کننده بود.

    نقاط درد (pain points)

    حالا سعی کنید تا نقاط درد (pain points) را برجسته کنید، چون هدف ما شناسایی مناطقی است که نیاز به اصلاح دارند و پس از آن، راه‌حل‌هایی برای آنها پیدا کنید.  اگر حس کاربر در یک مرحله عدد 1 یا 2 است، آیا می‌توان با تغییراتی در روند پروسه و با شفاف سازی بیشتر، کاربر را از سر درگمی رها کرد و تجربه بهتری برای او رقم زد؟

    ممکن است به این نتیجه برسید که باید برخی قسمت‌ها را تغییر دهید و از این طریق “فرصت‌های بهبود”       (Improvement Opportunities) مشخص می شوند. می توانید برای اطلاعات بیشتر مقاله چگونه از بازخورد کاربران برای بهبود طراحی محصول استفاده کنیم؟ و فرصت های بهبود خود را از طریق تست AB آزمایش کنید.

    ابزارهای طراحی نقشه سفر

    شما برای ایجاد نقشه سفر از ابزارهای مختلفی می‌توانید استفاده کنید.

    من به عنوان فردی که در این حوزه کار می‌کنم، پیشنهاد می‌کنم که درگیر ابزارها نشوید. شما می‌توانید با ساده ترین یا پیچیده ترین ابزارها نقشه سفر خود را ترسیم کنید.

    با توجه به زمان و موقعیتی که دارید می‌توانید از ابزارهای مختلف بهره ببرید. مثلا: خیلی راحت از کاغذ و خودکار می‌توانید استفاده کنید و با استفاده از خطوط، شکل‌ها و نمادها مراحل و تعاملات را نشان دهید.

    یا اگر گروهی هستید و می‌خواهید با همکاری یکدیگر نقشه را طراحی کنید، می‌توانید از تخته سفید و مارکرها استفاده کنید که در این روش، اعضای گروه می‌توانند به صورت همزمان ایده‌ها و اطلاعات خود را به اشتراک بگذارند.

    و یا احتمال دارد جهت مستندسازی اسناد الزامات محصول (PRD)خود، بر اساس نظر مدیر محصول یا توافق داخل سازمانی، شما به تصویر یا لینکی از نقشه سفر کاربر نیاز داشته باشید که همواره در دسترس بقیه افراد باشد، پس می توانید از دیگر ابزارهای طراحی مثل Figma  UXPressia ، Canva ، Miro ،و Smaply و … استفاده کنید که طراحی دقیق‌تر و حرفه‌ای‌تری داشته باشید.

    نکاتی که وجود دارد…

    •        نقشه‌های سفر کاربر باید به طور مرتب مورد بازبینی و تجدید نظر قرار گیرند، چون محصول شما دائماً در تلاش است تجربیات بهتری را برای کاربران خود رقم بزند.
    •        ما زمانی می‌توانیم تجربه خوبی برای کاربر فراهم کنیم (تجربه‌ای که به وفاداری و ماندگاری او ختم شود) ، که او را بشناسیم و درک کنیم. اگر ترس‌ها، مشکلات و موانع او را بدانیم و راه‌حل ارائه دهیم، هم ما به هدفمان می‌ رسیم، هم کاربر.

    نتیجه گیری

    نقشه سفر کاربر، ابزاری است که به درک عمیق‌تری از تعامل کاربران با محصول شما کمک می‌کند. این نقشه مراحل مختلف سفر، از ابتدای فرایند تا رسیدن به هدف نهایی را ترسیم می‌کند که در هر مرحله، اعمالی که کاربر انجام می دهد، افکاری که در ذهن دارد و احساساتی که تجربه می کند را نمایش می دهد و این امکان را به طراحان می دهد تا اطمینان حاصل کنند محصول آنها به طور موثر نیازهای کاربر را برآورده می‌کند یا خیر.

    در نهایت، با استفاده از این نقشه می‌توانیم نقاط درد و فرصت‌های بهبود را شناسایی کنیم و راه حل هایی مناسب را بیابیم که همه اینها منجر به بهبود حال خوبِ کاربر و کاهش هزینه‌ ذینفعان می گردد.

ایمیل دانلود برای شما ارسال شد.

spam رو چک کن اگر ایمیلی که ارسال کردیم به اسپم رفته لطفا Not Spam کن

اول رویاپردازی کنیم، بعد برنامه‌ریزی کنیم و بعدش… واقعاً دست‌به‌کار بشیم!

لینک آزمون ایمیل شد

مهلت ثبت نام این بوت کمپ تموم شده ولی میتونید در قالب دوره آموزشی از ویدئوی ضبط شده جلسات که تا آخر آذر ضبط میشه استفاده کنید.

با شماره 09304084848 تماس بگیرید.